مهدی زرتشت
1. با روی کار آمدن یک دولت
ائتلافی با عنوان فریبنده «دولت وحدت ملی»، با گذشت هر روز وضعیت از بد، بدتر می
شود: فعالیت طالبان در تمام نقاط کشور در حال افزایش است، گروه تروریستی موسوم به
داعش بر نفوذ اش می افزاید، بیکاری از مرز چالش گذشته و تبدیل به فاجعه شده است،
فساد اداری به قوت گذشته خود باقی است و همینطور قوت و نفوذ و اعتبار گروه ها
تندرو دینی نیز روز به روز در حال افزایش است. برایند چنین اوضاع بد و خوفناک، در
سطح عموم ترس و وحشتی است که افکار مردم کشور
را احاطه کرده است و نومیدی بیش از پیش در چهره های شهروندان مشاهده می شود
و همین طور موج مهاجرت ها و ترک کشور افزایش یافته در حدی که دولت به فکر این
افتاده است تا با پیش کشیدن بهانه های مختلف، از این مهاجرت جلوگیری کند.
2. دوستم از سفر چندین روزه
خود به ولایات شمال، اکنون به ارگ برگشته است. او رفته بود تا موجی ناآرامی های
ناشی از فعالیت تروریستان طالب و داعش در شمال را تحت کنترل در بیاورد و نیروهای
مخالفین را سرکوب کند. اقدامات او بازتاب رسانه ای گسترده داشت و عدد بی شمار
کاربران شبکه های اجتماعی در کنار برخی رسانه ها، از معاون اول ریاست جمهوری، آگاهانه
یا ناآگاهانه تمجید کردند و به او القاب گوناگونی را اهداء نمودند؛ اما با درک
اوضاع آشفته ی فعلی، لزوماً نباید صورت معادله جنگ با تروریسم در افغانستان را در
یک بعد خلاصه کرد. من فکر می کنم، رفتن دوستم به شمال به هدف سرکوب تروریستان،
برنامه ای است که آگاهانه و برای منحرف کردن اذهان مردم، طراحی شده است. به عبارت
دیگر، جنرال دوستم خود بخشی از برنامه های عوام فریبانه دولت اشرف غنی احمدزی است
تا به این طریق، از شورش و خیزش احتمالی مردم کشور در مقابل دولت، جلوگیری کند.
اگر غیر از این بود، چرا تا به حال هیچ پیشرفتی در مبارزه دولت علیه مخالفان سیاسی
و تروریستان مشاهده نمی شود؟ زیرا که بدون شک دولت به درک این مسأله رسیده است که
مردم افغانستان تا ابد نمی توانند ریاکاری ها، عوام فریبی و خیانت های دولت را
نادیده بگیرد و در نتیجه ساکت بمانند.
3. افغانستان کنونی، نقشه
کامل همان جغرافیای «اقلیت خائن» و «اکثریت جاهل» است. حضور گسترده مردم در
انتخاباتی که از قبل تهی کاسه اش معلوم است، نشان از بی خبری و در نهایت جهالت مردم
می تواند باشد. زیرا عملاً مشاهده می کنیم که آرای ریخته شده مردم در صندوق های
رأی و با قبول هزاران مشکل و خطر، امروز به خنجری تبدیل شده است که در قلب شان فرو
می رود. مردم چطور می توانند در انتخابات شرکت کنند و به دولتی رأی بدهند که هیچ
کاری از پیش برده نمی تواند و یا هم نمی خواهد کاری بکند؟ بگذریم که پشت پرده و
پنهان از دید مردم، ارگ نشینان و تمام دستگاه حاکم سیاسی، چه معاملات را انجام می
دهند و چه قدر به خوشبختی و آرامش و رفاه ملت فکر می کنند! اما این دولت به حدی
ناکار، متناقض، ریاءکار و سردردگم است که شایسته نابودی است. وضعیت جاری، بدترین
وضعیت است و از این بدتر نخواهد شد. مردم باید درک کنند که چیزی برای از دست دادن
ندارند و باید مد نظر بگیرند که به جای شرکت کردن در انتخابات، چکمه ها و جلیقه
های شان را محکم کنند و کمر همت به نابودی این نظام ببندند. نظامی که هیچ خدمتی به
مردم اش نکند و با عوام فریبی و تبانی با تروریستان و تفرقه میان ملیت های کشور،
اسباب نابودی مردم اش را فراهم نماید، باید محکوم به فنا باشد. هر زمانی که مردم
به خیزش سراسری علیه دولت برخواستند، باور می کنم که درد تن شان را احساس کرده
اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر