۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه


خودسوزی زنان؛ اعتراض حنجره های خاموش

مهدی زرتشت

 قبل از همه، مروری به یک گزارش داریم:
اوائل هفته جاری، قضیه خود سوزی یک زن در ولایت هرات افغانستان در صفحه رسانه ها به نشر رسید. مطابق گزارش، نوعروس پانزده ساله به اسم «سادات» در اعتراض به اینکه «پنج ماه پیش مجبور به ازدواج شده» دست به خود سوزی زده است. این البته نخستن بار نیست که یک زن دست خود سوزی می زند. بلکه خود سوزی زنان در این ولایت، به تکرار قضیه اکنون حتا خیلی عادی به نظر می رسد. سالانه به تعداد چندین زن در اعتراض انکار شان از سوی جامعه مرد سالار، اقدام به خودسوزی می کنند. سادات پانزده ساله نیز در اعتراض به اینکه او برای ازدواج نه از خود انتخاب داشته است و نه اختیاری و به گفته خود او، با مردی که 15 سال از او بزرگتر است از سوی خانواده مجبور به ازدواج شده، دست به خود سوزی زده و به گفته مسئولین شفاخانه ای که اکنون این نوعروس پانزده ساله در ان بستری است «85 درصد بدن او سوخته است.» و شدت این جراحت هم به قدری است که او نمی تواند به راحتی حرف بزند، مدام ناله می کند. اما آنچه نگران کننده است، ادامه این روند خطرناک است. مطابق آمار، در سال جاری خورشیدی «86 مورد خود سوزی» در این ولایت به ثبت رسیده که بیشتر از «50 درصد» آن منجر به مرگ افراد شده است. آن عده از این زنان که پس از خود سوزی زنده هم می مانند، در حقیقت نیمه جان هایی اند که بایستی تا آخر زندگی رنج بکشند.
این تنها خودسوزی زنان در ولایت هرات است. در سایر ولایت های کشور که زنان مدام دست به خودکشی می زنند، یا به وسیله افراد تحت شکنجه قرار می گیرند، با به دلیل اینکه فرزند پسر به دنیا نیاورده است، به محکوم می گردند، زیاد است. داستان سحرگل و آن خانمی که به جرم به دنیا آوردن دختر از سوی شوهر به مرگ محکوم شده بود، و نوعروسی که توسط یک تپانچه به رسم شوخی به قتل رسیده بود، هنوز از صفحه رسانه ها پاک نشده است. میزان رخداد این قضایا زیاد است و این روند می رود که همچنان گراف صعودی خود را بپیماید. آفت این واقعیت ناگوار و خطرناک، کمتر از سه مسأله اساسی مطرح در دستگاه دولت نیست: نبود امنیت در سراسر کشور، فساد گسترده اداری و افزایش همه ساله کشت و قاچاق مواد مخدر. خشونت علیه زنان همچنان قربانی می گیرد و ماهانه و سالانه افراد زیادی را به مرگ و زندگی سگی می کشاند.
اما آنچه قابل ملاحظه به نظر می رسد، اعتراض زنان یا به عبارت دیگر، واکنش زنان نسبت به وجود چنین فرهنگی است. فرهنگ قبیله ای و وجود سنت های زن ستیزانه که هنوز بر معیارهای زندگی اجتماعی جاهلیت قدیم عرب، اصرار می ورزد. ولی واقعیت این است که زنان هرگز در برابر این روند، خاموش ننشسته اند. آنها به اقدام به خودکشی، خود سوزی و انواع شکنجه های برخودخواسته، اعتراض و حتا نفرت شدید شان را از موجودیت چنین فرهنگی ابراز داشته اند. آنها برای احیای حقوق و ضمانت حیات شان همیشه اعتراض کرده اند. اما مسأله خود سوزی زنان بخصوص در ولایت هرات که رفته رفته رنگ و بوی انقلابی به خود می گیرد، از بارزترین نوع اعتراض هاست. اعتراضی که بی گمان شباهت به شهروندی دارد که خودش را در انظار عمومی به رسم اعتراض به دولت و دستگاه اش، آتش زد و این آتش زدن، سرانجام منجر به خیزش انقلاب شد. اما چگونه؟
«بهار عربی» به پرداخت هزینه ای به میان آمد. کارگری که به رسم اعتراض به فساد اداری میان ماموران دولتی و همین طور سیطره دیکتاتورانه دولت اش، اقدام به خود سوزی کرد، به دنبال خیزش عظیم مردمی را مقابل نظام بر انگیخت. خشم این خیزش، به اندازه ای بود که در مدت زمان نه چندان درازی، منجر به سقوط نظام حاکم شد. ولی این عنوان چه ربطی به مسأله خودسوزی زنان در افغانستان دارد؟ تنها از یک جهت می توان این دو را به همدیگر مرتبط ساخت: آتش زدن یک دست فروش در اعتراض به فساد میان مأموران حکومتی که از دست فروش و افراد فقیر کارگر رشوه می گرفتند و در نهایت اعتراض به نظام و دولت، فقط یکنوع اعتراض و عدم رضایت از وضعیت ناگوار موجود بود. وضعیتی که نمی توانست برای بخصوص کارگران و طبقات پایین قابل تحمل باشد. دقیقاً تا آنجایی که مشاهده شده، خود سوزی زنان در افغانستان نیز عموماً به رسم اعتراض بوده است. اعتراض به یک فرهنگی که سالهای سال زنان را در کنج دیوارهای تاریک زندانی کرده و هنوز زن به عنوان انسان، اختیار و آزادی انسانی خود را بدست نیاورده است. زنان در افغانستان بیش از همه، قربانی فرهنگ ها و سنت های قبیله یی شده است که به لحاظ جهان اندیشی، این باورها، سنت ها و فرهنگ ها، تا حدودی زیادی مشابه با نوعی فرهنگ های حاکم کم از کم ده یا دوازده قرن پیش در بسیاری از مناطق کره زمین میان اجتماع انسانی وجود داشته است.
این خشونت ها و این نفی و انکارهای زنان و حقوق آنان از سوی جامعه سنت محور و شریعت مدار و سخت پایبند به اصول و اساسات پوسیده آن در غیاب کمترین جلوه هایی از عناصر زندگی اجتماعی مدرن، انواع گوناگونی را در بر می گیرد که قبلاً نیز به آن اشاره شد. اما دامنه و تداوم این فرهنگ تا آنجایی بوده است که اکنون گذشته از اینکه یک تهدید بزرگ برای وارد کردن آسیب به زندگی اجتماعی محسوب می شود، اعتراض پیاپی زنان قربانی را نیز در برگرفته است. اعتراض هایی که در مقابل چنین سنت ها از سوی زنان افغانستان به نمایش در می آید، بیش از حد مدنی است. یا عبارت دیگر، می توان آن را اعتراض حنجره های خاموش نام گذاشت. البته که این حنجره های خاموش، صدای برای بلند کردن داد و بیدادشان ندارند. چه، سایه سهمگین سنت و فرهنگ های قبیله ای هنوز آن چنان تیره و تار است که نمی شود از میان آن صدایی بلند کرد جز اینکه به آخرین ابزار برای اعتراض توسل جست: خود سوزی و خود کشی.
شهروندی تونسی که در اعتراض به فساد دولت خود را آتش زد، نمونه ای از خشن ترین اعتراضی بود که انقلاب خشنی را نیز به بار آورد و نتیجه آنکه دولت نتوانست دوام بیاورد. اما اعتراض حنجره های خاموش زنان قربانی شده در افغانستان، نه خشن، بلکه آرام ترین و نرم ترین اعتراضی است علیه باورها و سنت ها و فرهنگ هایی که به اصرار تمام، به بقایش ادامه می دهد. اعتراضی که بیشتر از همه، منجر به نابودی خود آنان می گردد چه دردناکتر اینکه پس از خودسوزی زنده بمانند و نیمه تن، به حیات نکبت بار شان ادامه بدهند.
با آنکه از زمان شروع - بهتر است گفته شود شروع منظم این اعتراض ها(خود سوزی ها)- تا اکنون چندین سال می گذرد، ولی این اعتراض تا اکنون هیچ ثمره ای نداشته است: اعمال خشونت ها سر جای خود باقی است و هر روز قربانیان بیشتری را می گیرد. در این میان تنها اعتراض های شعاری سازمان حقوق بشر جهانی و نهادهای مدنی داخلی و خارجی بوده است که از اعتراض مدنی حنجره های خاموش، دلجویی کرده است. ولی این دلجویی ها تا اکنون هیچ ثمره ای در قبال نداشته آنچه گفته شده، فقط در صفحات رسانه ها خلاصه شده است.
اعتراض حنجره های خاموش، اگرچه تا حال هیچ پیامد و نتیجه عملی را که بتواند به سرنوشت آنها رسیدگی شود، در پی نداشته است جز اینکه ضرر و آسیب جسمی و روحی آن متوجه خود آنان گردد؛ اما اکنون هیچ کسی نمی تواند مانع آن شود. زیرا این خود سوزی ها، اعتراض علیه فرهنگ موجود است. این اعتراض بدون شک اصلاحات می خواهد و تا زمانی که اصلاحات به میان نیاید، هیچ وقت فروکش هم نخواهد کرد. زیرا از یکسو، این اعتراض گذشته از اینکه در پی تغییر و اصلاح فرهنگ است، اظهار موجودیت آنها را نیز به اثبات می رساند. در ادامه این راه، جامعه (بخصوص مبلغین مذهبی و مسجدداران) به عوض اینکه بیایند این حرکت ها را تقبیح کنند و یا بخواهند از آن جلوگیری کنند، در صدد اصلاح فرهنگ باشند. دولت و نهادهای قضایی و عدلی نیز وظیفه سنگین تری را در ادامه اصلاحات و رسیدگی به اعتراض حنجره های خاموش دارند. برخورد قانونی با عاملین و ناقضین حقوق زنان و متخلفین حقوق انسانی طبیعی افراد از عمده ترین وظیفه دولت و نهادهای عدلی و قضایی است. تا باشد قبل از اینکه این اعتراض ها، دامنه گسترده تری بخود بگیرد، هم باورها و فرهنگ ها اصلاح شود و هم به اعتراض مدنی و خیلی خاموش زنان قربانی نیز رسیدگی شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر