۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه


درنگی بر یک قتل
زنان سنگسار می شوند؛ قانون و محکه در کجاست!

مهدی زرتشت

ما عموماً عادت کرده ایم که به چیزهای نو فکر کنیم. به این لحاظ، هر چیز نادر و جدید نیز می تواند نظر ما را جلب کند و یا اگر آن چیز، یک حادثه، واقعه و رویداد اجتماعی هم باشد، سریع باعث واکنش ما می گردد. در مقابل، هر آن چیزی که تکرار شد، دیگر برای ما تازگی ندارد و تبدیل می شود به یک پدیده عام و نه خیلی جدید و قابل توجه. بدبختانه امروز پدیده خشونت هم شامل این قاعده فرهنگی می شود. به هر اندازه که خشونت و میزان آن در یک جامعه زیاد و تکررار باشد، به همان اندازه عادی می شود و مردم همه از شنیدن آن احساس ترس، یا حیرت و یا... نمی کنند.
افغانستان که متأسفانه سالهای طولانی جنگ های طولانی را پشت سر گذاشته و هنوز نیز در ثبات بایسته خود قرار ندارد، اکنون به مرکز خشونت تبدیل شده است. گروه های شورشی از یکسو و مشکلات عظیم دیگر از سطح فرد گرفته تا خانواده، اجتماع و چالش های عدم رعایت و اطاعت از قانون و تقابل دو فرهنگ- یکی سنت های قبیله ای و دیگر شعار حقوق بشر و فرهنگ کم از کم مربوط به جوامع امروزی که انسان در محراق آن قرار می گیرد و یکی از مهم ترین شعارهایش، مسأله حقوق بشر بخصوص حقوق مساوی زن و مرد است- همه بر مشکلات زندگی شهروندان افزوده است.
سایه طولانی این جنگ ها و ناامنی ها و عدم ثبات، باعث شده است مردم به لحاظ فرهنگی نیز عقب بمانند. برای همین است که اکنون افغانستان از جمله یکی از کشورهایی است که بالاترین آمار بی سوادی را دارد. کشوری که هنوز در آن مدارس و مراکز تعلیمی و آموزشی از سوی گروه های شورشی مسلح به آتش کشیده می شود، دانش آموزان و آموزگاران مورد تهدید و سوء قصد قرار می گیرند، حتا در بسیاری از مناطق کشور هنوز همان باورهای پادرهوای قدیمی وجود دارد که گویا علم آموختن گناه است و گویا راه انسان را کج می سازد.
از سویی همین باورها و سنت ها و طرز دید بسیار سنت گرایانه که خودش را با باورهای عجیب و غریب دیگر نیز ملهم ساخته، اکنون و از دیرزمانی است که تیغ تیز به جان یک قشر بزرگ اجتماع کشور درست شده و در هر مقطعی از زمان، به آنان آسیب و آزار می رساند. در درون چنین فرهنگی، آسیب پذیرترین قشر، زنان اند. زنانی که هنوز نه از حقوق انسانی شان خبر دارند و نه از زندگی چیزی برگرفته اند. حتا در سایه سنگین این سنت، نگاه به زنان همان نگاه جامعه عصر "جاهلیت" است. دستکم هر هفته یکبار مواردی از خشونت علیه زنان در مناطق مختلف کشور رسانه ای می گردد. بر مقیاس این، سالانه به ده ها و حتا صدها مورد قضایای حقوق بشری که اکثراً خشونت علیه زنان است، در دفتر کمیسیون حقوق بشر به ثبت می رسد.
حجم این خشونت ها و قضایای ضد حقوق بشری به اندازه ای است که هنوز گزارش مورد قبلی از صفحات روزنامه های پاک نمی گردد که یک خبردیگر از خشونت علیه زنان صفحات روزنامه های کابل را به خود اختصاص می دهد. اما ای کاش این رسانه ای شدن، حد اقل چاره ای هم داشت و کمی به بهبود اوضاع کمک می کرد.
براساس گزارشی که به توسط یکی از سایت های خبری منتشر شده بود، طی هفته جاری یک زن در ولایت پکتیا «به اساس فیصله یک جرگه قومی... به اتهام داشتن روابط نامشروع اعدام شده است.» سایت خبری اضافه کرده: «این رویداد دو روز قبل رخ داده و این زن بر اساس فیصله یک جرگه قومی منطقوی به همکاری خانواده اش در منطقه شبک خیل ولسوالی شواک ولایت پکتیا، اعدام شده است.» ولی این خبرها، برای مردم و حتا برای رسانه های کابل چندان تازگی و جذابیت ندارد و حیرت کسی را بر نمی انگیزاند. یکی از عمده ترین دلائل این امر، همان است که گفته شد. خشونت هم اکنون در جغرافیای کشور تبدیل به یک فرهنگ شده و هر رویداد و حادثه خشونت بار، برای کسی آزار دهنده است و خیلی هم عادی پنداشته می شود.
ولی این خبر تنها به اینجا خلاصه نمی شود. سایت خبری به نقل از شاهدین محل و مأموران امنیتی شهرستان مذکور، گفته است که مردی که در ارتباط به این قضیه گرفتار شده و به زندان افگنده شده بود، هم اکنون در زندان نیست که حتماً آزاد است و اکنون دارد زندگی خودش را می کند. ساده ترین سوال این است که چرا جرگه قومی منطقوی برای مرد هم این حکم را اجرا نمی کند گذشته از اینکه اکنون دولت از خود قانون اساسی دارد، قانون قضا دارد و قانون جرم. وانگهی می بایستی این وظیفه قانون باشد نه وظیفه چند تا ارباب و ملای منطقه که بیایند زنی را به اتهام زنا، روز روشن زنده و زار به هلاک برسانند و حیات او را به شکل بی رحمانه از او بگیرند!
از واقعه ناگوار از چند جهت می تواند مورد بحث قرار گیرد:
نخست: جامعه افغانستان اکنون نیز یک جامعه به شدت سنتی و خرافاتی است. باورها و نگرش های افراد بخصوص در روستاهایی که اکثریت جمعت آن را بی سوادان تشکیل می دهد، مردم نه از حقوق چیزی می فهمند و نه از حقوق بشر. هر فیصله ای که صورت می گیرد، بر اساس همان قانون قبیله ای و باورهای بی بیناد و خرد است که حکومت طالبان، در زمان حیاتش نماینده برجسته آن بود. حتا بعید نیست که در چنین مناطق هنوز نیز قانون طالبان و باورهای آنان حکومت کند. همانگونه که زن در دوران طالبان محکوم به حبس پشت دیوارها بودند و اگر زنی از حدود شریعت آنها عبور یم کرد، با چوب و چماق جزا داده می شود و اگر هم اتهام زنا و مثال آن به زن بسته می شد، حکمش مرگ بود: سنگسار.
دوم: یکی از مهم ترین چالش ها، عدم تطبیق قانون از سوی نهادهای عدلی و قضایی کشور به صورت کامل آن است. تا کنون موارد زیادی خشونت علیه زنان از ضرب و چماق گرفته تا خود سوزی، حبس های خانگی تا قتل به اشکال خیلی بیرحمانه و وحشیانه؛ اما قانونی که یک به یک و جز به جز عاملین آن همه خشونت را به محاکمه بکشاند، کمتر سراغ داریم. برای همین است که نهادهای حقوق بشر و جامعه مدنی و رسانه ها همیشه انتقاد شان را از نهادهای عدلی و قضایی ابراز داشته اند. در حقیقت عدم تطبیق قانون به سهل انگاری ها از سوی نهادهای مسئول، خود باعث شده است این روند ناگوار نه تنها که ادامه پیدا کند، بلکه با وضعیتی که اکنون دیده می شود، و با آمارهای تازه ای از خشونت ها، این روند همچنان در حال افزایش است.
سوم: با آنکه جامعه جهانی و سازمان حقوق بشر جز به جز شاهد خشونت علیه زنان در افغانستان بوده و آمار آن را به صورت دقیق در دست دارد، اما هنوز کار خاصی از سوی آنها صورت نگرفته است. البته این انتقاد از آنجایی مطرح می گردد که از یکسو سازمان حقوق بشر و بخصوص سازمان مدافع حقوق زنان خواهان محو خشونت علیه زنان در افغانستان هستند و از سوی دیگر، اکنون به دلیل مشکلات فراوان سر راه حکومتداری نظیر تولید نود درصدی تریاک، فساد گسترده اداری، عدم ثبات سیاسی و چالش های حاد امنیتی، نهادهایی نظیر حقوق بشر و جامعه مدنی نیز از حل این مشکل عاجز مانده اند، لذا نیاز اساسی به کمک های همه جانبه سازمان حقوق بشر و جامعه جهانی دارند.
تا زمانی که کمپاین وسیع و جدی بخاطر محو خشونت در سراسر کشور صورت نگیرد، تا زمانی که جامعه بی سواد، سواد و آگاهی کسب نکند، تا زمانی که مجرمان و عاملان قضایای ضد حقوق بشری به صورت جدی دنبال نگردند و به محاکمه کشیده نشوند، این خشونت ها همچنان ادامه خواهد داشت. در چنین شرایط بحرانی و دشوار است که گروه های قومی و منطقوی براساس صلاح خود شان در غیباب قانون و محکمه ای، دست به قتل یک انسان در روز روشن و با جسارت تمام دراز می کنند. این همان غم انگیز ترین کمیدی انسانی است! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر