۱۳۹۲ فروردین ۹, جمعه


گامی دیگر در امتداد تحجرگرایی
(در حاشیه فتوای شورای علمای جاغوری)

مهدی زرتشت

واکنش‏ها
طی یک هفته گذشته، نشر یک فتوا از سوی شورای علمای جاغوری، بازهم خبرساز شد و در 
محافل رسانه‏ای، واکنش‏های زیادی را بر انگیخت.
برا اساس گزارش‏ها، قرار بود به مناسبت تجلیل از سال نو خورشیدی در شهرستان جاغوری، عده‏ای از هنرمندان محلی این شهرستان، با برگزاری کنسرت به استقبال سال نو بروند؛ اما این تصمیم به جایی نرسید زیرا مخالفت شدید عده‏ای به نام شورای علمای جاغوری و بدتر از همه، فتوا صادر کردن آنها، تمام برنامه‏ها را به هم زد. شورای علمای جاغوری با صدور فتوایی، جمع شدن و هرنوع تجمع از این نوع را خلاف «شئونات دینی، اسلامی و اخلاقی» خواندند و از فرماندار این شهرستان نیز خواستند در این خصوص هم‏صدا و همکلام شورای علما باشد. البته این نخستین بار نیست که شورای علماء با دست انداختن به زندگی و فرهنگ مردم، نفوذ و جایگاه و قدرت شان را به رخ بخصوص کسانی می‏کشند که با اندیشه‏های تجدد خواهانه، در مقابل آنها قرار می‏گیرند، بلکه قبل از این نیز یکبار شورای علما و روحانیون، کارهایی نظیر این کرده بود. شلاق زدن یک دختر در انظار عمومی، یکی از خبرسازترین اتفاقاتی بود که اواسط سال گذشته در جاغوری اتفاق افتاد.
فتوا بر حرام بودن کنسرت و توافقنامه جدید این شورای روحانیت، این بار اما نیز موجی از اعتراضات را برانگیخت. این خبر در برخی شبکه‏های تلویزیونی داخل افغانستان نیز انعکاس یافت و در آن شماری از نمایندگان مجلس، با رد اظهارات و فتوای شورای علمای جاغوری، خواستار آن شدند تا به هیچ کس و هیچ گروه و فردی، اجازه داده نشود تا با توصل به قرائت‏های خشک و متحجرانه از مسائل دینی و اخلاقی، مانع هرنوع تجمع برای خوشی‏ها گردد. اسدالله سعادتی یک تن اعضای مجلس نمایندگان در مصاحبه‏اش اظهار داشت که این فتوای شورای علما «خلاف آزادی» بیان است. زیرا برگزاری کنسرت و ایجاد چنین تجمعات، حق اساسی شهروندان است و می‏تواند نوعی آزادی بیان به حساب آید. پس فتوای شورای علماء، خلاف آزادی بیان است. همین‏طور شماری دیگر از نمایندگان مجلس نیز این تصمیم و این توافقنامه را محکوم کردند و آن را نشانه «برگشت آشکار به تفکرات طالبانی» خواندند. همچنین استاد محمد عزیزی شاعر و روزنامه‏نگار، در واکنش به فتوای شورای علمای جاغوری در فیس بوک خود نوشت: «در طول سال که ملاهای محترم شب وروز و صبح و شام، گوش مردم را می‏آزارند و میگویند و میخوانند، هیچ کس مانع شان نمیشود؛ اما از یک روز خوشی و شادمانی مردم، این عالیجنابان دلتنگ وبه جنگ میشوند و آیات قرآن را به نفع نفسی و شخصی خود مصادره میفرمایند. این دشمنان عبوس خوشی‏ها و شادی‏های مردم، از دین محبت و رحمت الهی، یک دستاویز نفرت و خشونت دوزخی درست کرده و تیشه به ریشه دین میزنند! ایشان مصداق کامل همین دو آیه‏ای هستند که ذکر کرده‏اند. حدیث لهو، یعنی بیهوده و قول زور یعنی برداشت فریبنده و غش آلود از فرمان الهی، درست همین اعلامیه ایست که علیه خوشی‏های مردم داده‏اند. این آقایان دعوت خدا برای خوشی و شادمانی با الفاظی همچون فرح، فرحوا، تفرح، تفرحوا، تفرحون و فریحین بما آتاهم الله من فضله" و "فلیفرحوا هو خیر..." و فراوان از این قبیل آیات و اشارات را از قرآن نمی‏آورند تا شریک خوشی‏هایی که خدا به مردم داده، شوند!»
همین‏طور طی چند روز اخیر، صفحات سایت‏های اجتماعی انترنت و بخصوص سایت اجتماعی فیس بوک، پر از نقد و واکنش بود. گرچه بسیاری از دوستان گله‏مند و شکایت‏مند هستند از سکوت برخی فرهنگیان و فعالین و دانشجویان شهرستان جاغوری که اینها در واقع با سکوت خود شان، تیغ ملاهای منطقه شان را با این سکوت جری‏تر می‏کنند و به آنها فرصت بیشتر می‏دهند و میدان را به دست آنها آزاد می‏گذارند، در حالی در بسیاری از محافل سر هر کوی و برزن، جوانان جاغوری افتخارات این شهرستان را به رخ دیگران می‏کشند.

اقلیت تاریک و اکثریت پیرو
درد اینجا نیست که شورای علمای جاغوری، کنسرت و برگزاری تجمعات از این نوع را حرام دانسته و خواستار برچیدن آنها و ممانعت در مقابل آنها شده است؛ درد این هم نیست که چرا هنوز از کله و شکم یله‏خور شورای علما، چنین فتواهایی صادر می‏گردد و حتا بحث این هم نیست که چرا شادی و خنده به جای روزها گریه و ماتم و اشک، حرام است و خلاف شئونات «اخلاقی» تفسیر می‏گردد؛ بلکه درد، درد فقدان خرد و چیرگی و پیروزی همیشگی تاریکی بر روشنایی است. مگرنه اینکه یکی از دلخوشی‏های ما، در واقع رواج افکار تجدد خواهانه در میان مردم ماست، پس کجاست آن؟! و درد همیشگی نیز در کنار همه‏ی دردها باقی است اینکه چرا با گذشت سالها و تغییرات عمده و عمیق در ساختار و نهادخیلی از چیزها و از جمله فرهنگ اجتماعی مردم، اما تا حال همان یک عده کم‏سوادان و از فرهنگ جهانی بی‏خبران بنام عالم و ملا و آخوند می‏آیند با طرح قرائت‏های خشک و متحجرانه و دور از هر نوع برخورد و مواجهه عقلانی، خود را هنوز معلمان اخلاق و بانیان زندگی اخلاقی مردم و جامعه می‏پندارند! چرا باید سکان زورق این جامعه در دست کسانی باشد که یک دست شان در کاسه ملاهای ایرانی بند است و دست دیگر شان در کیسه مردم تا با ادامه زندگی طفیلی‏وار شان با ادعای دروغین و بی‏شرمانه در قماش معلمان اخلاق، جامعه را در مشت خود نگهدارند؟! در جامعه‏ی ما، ظلمت بر روشنایی، حکومت می‏کند، اکثریت، پیرو اقلیت تاریک است، درد اینجاست.

همه به سوی تغییر
با درک این مهم که جامعه‏ی افغانستان و بخصوص جامعه هزاره، در یک مرحله حساس قرار دارند.
مرحله تغییر، تقابل سنت و تجدد. قشر جوان و عمدتاً تحصیلکرده جامعه، به شدت در حال نهادینه کردن فرهنگ نو هستند و در مقابل، قشری در اقلیت بی‏سواد جامعه که عمدتاً سالخوردگان هستند، هنوز سنت‏ها و باورهای و فرهنگ‏های قدیمی را جز به جز رعایت می‏کنند و به چشم ارزش مطلق به آنها می‏نگرند. سنتی‏ها، به تمام نوآوری‏ها و نو اندیشی‏های نسل جوان، به چشم بدعت (حتا بدعت نابکار) نگاه می‏کنند در حالی که نسل جوان، به همان میزان از سنت‏ها فاصله می‏گیرند و سعی در آن دارند تا با حفظ ارزش‏های مثبت از سنت، دست به تغییر و تحول بزنند. اما جبهه مقابل و عمدتاً سرسخت و مخالف هرنوع تغییر و تجدد، روحانیون و علمایی هستند که اکثراً با علم روز، هیچ آشنایی ندارند و سواد آنها هم از مطالعه چند کتاب محدود در باب فقه اسلامی و شریعت و سیرت پیامبر اسلام و نهایتاً مطالعه نهج البلاغه و کتابهایی از چند آخوند ایرانی بنام ملا و مجتهد، فراتر نمی‏رود. البته که در پشت این همه، واقعیت دیگری نیز نهفته است. در فاصله زمانی نه چندان زیاد- مثلاً ده سال پیش- ملاها و آخوند، در جامعه از موقف و مقام بالای اجتماعی برخوردار بودند و بدین صورت، امتیازات عمده از سوی جامعه، به آنها داده می‏شد. دلیل‏اش هم بیشتر به خاطر این بود که مردم همه متعقد بودند روحانیون و ملاها، در واقع معلمان اخلاق و زندگی اخلاقی و مدافعان ارزش‏های جامعه است. اما با گذشت زمان و با رشد مدرسه‏های دانش آموزی، جوانان و نوجوانان از پسر و دختر، دیگر رؤیای ملا و مجتهد شدن را از سر دور کردند و یک شبه وضعیت به جهت دیگری تغییر جهت داد. دیگر کسی به مدرسه‏های آخوندی نرفت، فسادهای مالی و... صاحبان مدرسه‏های دینی و اختلاس‏های آنها از مال مردم و همین‏طور فساد از طریق پولهایی که تحت نام «سهم امام» به آنها تعلق می‏گرفت، برملا شد و نه تنها که نام و شهرت و مقام آنها را لکه‏دار ساخت، بلکه به شدت از نفوذ و قدرت آنها کاست و نظر عموم نسبت به آنها تغییر کرد و دیگر آنها در جامعه آن مقام و منزلت و احترام قبلی را نداشتند. البته که این تغییر مثبت و ارزنده و فرهنگ‏ساز با آینده‏ی روشن‏تر همراه بود؛ اما این وضعیت، صبر و حوصله و طاقت روحانیون و ملاها را به سر رساند تا جایی که آنها حتا تا زمان اکنون سعی در احیای قدرت خود دارند و از سویی، هنوز هم با جسارت تمام و با استفاده از احساسات مذهبی مردم و با تهمت و توسل به افتراء و القای هرنوع بدبینی نسبت به تغییرات فرهنگی، می‏خواهند قدرت‏نمایی کنند و بخصوص به نسل جوان جامعه بفهمانند که نباید آنقدر جسورمندانه عمل کنند. و الا خود آنها هم می‏دانند که اجرای یک کنسرت نوروزی، هیچ ضرری نه به اقتصاد مردم دارد، نه به فرهنگ مردم و نه حتا به دین و آیین مردم.

این همه جرئت از کجا می‏شود؟
اکنون سوال اساسی این است که این همه جرئت از کجا می‏شود؟ چرا ملاها و آخوندها به عنوان اقلیت شکست خورده، هنوز هم چنین جسورمندانه فتوا صادر می‏کنند و قدرت و نفوذ خود را به رخ همه می‏کشند؟
حقیقتاً از قشر بی‏سواد و اکثراً سن و سال دار جامعه، توقع نمی‏رود بصورت مطلق با قشر جوان به عنوان سیل عظیم تجدد، در تمام موارد همصدا و همنوا باشد. آنها به دلیل زیستن سالها ویک عمر درون سنت‏ها و باورهایی که از قدیم به آنها القاء شده، از درک واقعی مفهوم تغییر و جامعه و نیازهای جامعه مطابق با زمان و عصر حاضر، عاجز اند. به این خاطر، در مواردی، آخوندها به سادگی آنها را با خود شان همسو می‏کنند. از اینجاست که بخشی از نیروی اجتماعی که باید نقطه مقابل فتوا دهندگان باشند، با آنها همسو می‏شوند.
قوت کنترل کننده دیگر که همانا باید دولت باشد که از هر گونه امکانات و اختیار برخوردار است و می‏تواند با دست باز و با قوت و قدرت ثمربخش‏تر وارد عرصه شود، هنوز نه تنها خاموش است، بلکه حامی آنهاست. حقیقتاً دولت پساطالبانی با این که ادعای دموکراسی، آزادی بیان، همسویی با تجدد و تغییر و ... را دارد، و مردم هم چنین انتظاری از آن دارد، اما در عرصه‏های مختلف و با قدرت تمام حافظ و پشتیبان نیروهای عقب‏گرا و سنت اندیشان خشک و متعصب است. دست دولت در هر زمان و هر زمان، در کاسه سنت و شریعت دراز است و نه تنها برای جلوگیری از نفوذ و ترویج افکار و اندیشه‏های متعصبانه و افراط‏گرایانه دینی، کاری نکرده است، بلکه عملاً به آنها میدان بیشتر می داده است و حتا در مواردی، مستقیماً حمایت کرده است. این همه جرئت، از اینجا پیدا می‏شود.

گامی برای عبور
نسل جوان تجدد خواه، بر هدف شان ایمان و اعتقاد دارند. آنها، به راه شان ادامه می‏دهند و مطمئناً به تعداد و کمیت آنها روز به روز افزوده خواهد شد. نقش مردم عام و اکثراً محروم از سواد و تحصیل، هم بی‏تأثیر نیست. رسالت قلم به دستان و فرهنگیان و همین‏طور جوانان تجدد‏خواه، در بیداری و آگاهی دادن به قشر بی‏سواد جامعه است تا نگذارند به سادگی تحت تأثیر تبلیغات عقده‏مندانه و فتواهای متحجرانه و نگاه قهقرایی آخوندهای کهنه‏اندیش و متعصب و افراطی قرار گیرند. لازم است بفهمند که مردم افغانستان سالهای دراز رنج و درد و اشک و گریه و ماتم و مصیبت را دیده‏اند، طعم تلخ آن را چشیده‏اند و اکنون زمان آن رسیده تا از خوشی‏های زندگی هم بهره‏مند شوند. خوشی‏هایی که عقلاً و منطقاً هیچ منافاتی با «شئونات دینی، اسلامی و اخلاقی» ندارد. مردم باید به این باور برسند که تنها شادی می‏تواند غم و مصیبت و تاریک اندیشی را از چهره‏های آنها دور کند. گذشته از آن، شادی بخشی بزرگ از فرهنگ جوامع انسانی است. کسانی که سعی در محدود کردن آنها دارند، در واقع دشمنان خوشی و نهایتاً دشمنان زندگی مردم‏اند. در کنار بیداری مردم و ایستادگی آنها در برابر قرائت‏های متحجرانه از سنت و شریعت و شئونات دینی و مذهبی، از دولت نیز توقع می‏رود تا علیه چنین گروه ها و جریاناتی، بصورت جدی‏تر و سختگیرانه‏تر برخورد کند و نگذارد دامنه‏ی این مصیبت عظیم، بیش از این گسترده‏تر و فراخ‏تر گردد. زیرا در دید بالاتر، تبعیض‏های وحشتناک در مقابل زنان که منجر به خودکشی، خود سوزی، تحقیر، اهانت و... نسبت به آنها می‏گردد، و حالت ایستایی و بسیاری از مشکلات مصیبت‏بار اجتماعی دیگر، ریشه در اعتقاد و شعار چنین گروه‏ها دارد. امروز دنیا هم، همه مخالف هرنوع جریان تندروانه و افراط گرایانه است و اساساً روح زندگی و کل طبیعت و هستی آدمی، با تغییر همراه است و خدا خودش بشر را ذاتاً تجدد خواه آفریده است. زیرا عقل و قوه درک انسان، خود بر ذاتی بودن اخلاق تجدد خواه بشر، صحه می‏گذارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر