۱۳۹۳ آبان ۱, پنجشنبه

دگماتیسم دینی و جای خالی گفتمان در رسانه‏های افغانستان

آیا پاسخ نقد تهدید است؟
مهدی زرتشت

در جریان یک هفته اخیر، شاهد دو اتفاقی بودیم که می شود هردو را از دو جهت مقابل، بررسی کرد: روزنامه "افغانستان اکسپرس" به دلیل نشر مطلبی با عنوان «اسلام طالبان و داعش» نشرات اش متوقف شد، دست اندرکاران اش به دلیل یک اعلامیه تهدید آمیز، متواری و مخفی شدند و حتا چاپخانه ای که با این روزنامه قرارداد کاری داشت، نیز متوقف و تعدادی از کارمندان اش بازداشت شدند. از سوی دیگر، در اوایل هفته جاری، روی دیوار محوطه دانشگاه کابل- یکی از مهم ترین دانشگاه های افغانستان- شعار بزرگی نوشته شد: «زنده باد داعش». این شعار را تعدادی از رسانه های چاپی کابل به عنوان زنگ خطری برای زمان حال و آینده ناشی از نفوذ عوامل داعش یا گروه های تندرو متمایل به داعش، بازتاب دادند و بر اساس منابع غیر مؤثق، امنیت ملی اعلام کرد که عوامل این شعار را مورد پیگرد قرار خواهند داد (گرچه طبق آخرین گزارش ها، وزارت داخله کشور اعلام کرده است که عوامل این شعار را دستگیر کرده اما هنوز واقعاً معلوم نیست این گزارش صحت دارد یا نه؟).
انصافاً هیچ اتفاقی دیگری به مقیاس دو اتفاق اخیر، جالب و قابل بحث نیست. کشوری که سالها درگیر جنگ و ناامنی و بی ثباتی بوده و سالهاست که مردم اش عملکردهای مختلف گروه های دینی- سیاسی را تجربه کرده و بی مبالغه در زمان حال نیز گرفتار افراط گرایی دینی است، اما لاجرم میزبان منتقدانی نیز هستند که با همچون کلام تند، همه چیز را به باد انتقاد می گیرند. به درستی نمی توان حدس زد که چه تعداد از مردم افغانستان و بخصوص قشر تحصیل کرده و جوان، از نفوذ عوامل گروه های بنیادگرای دینی و بدتر از همه داعش، نگران اند. در هر حال، به یقین می توان گفت که این نگرانی را نه تنها می توان در تحلیل ها و برداشت ها و پیش بینی های کشورهای همسایه افغانستان و بخصوص کشورهای آسیای مرکزی یافت، بلکه به سادگی میان شهروندان افغانستان نیز قابل مشاهده است.
آنچه روزنامه «افغانستان اکسپرس» نوشت و نشر کرد، مربوط به خودش است و دفتر روزنامه، خود باید پاسخ بدهد. این هم درست است که آزادی بیان مندرج در قانون اساسی کشور، این اجازه را نداده است که دین و آیین و اعتقادی، مورد بی احترام و یا هتک حرمت قرار گیرد؛ اما بی تردید بستن روزنامه از راه زور و تهدید آنهم از آدرس برخی از چهره های پرنفوذ دینی، کار شایسته و منطقی نیست. چرا؟ چون جامعه افغانستان، نیاز به مقابله ندارد. مقابله، خشونت بار است و مردم افغانستان سالهاست در گرد و خاک خشونت، نفس کشیده اند و گذشته از اینکه آسیب های زیادی را متقبل شده اند، اکنون نیز به شدت خسته اند. در حال حاضر، با درک این واقعیت ها، ضرور است که منطق گفتمان را پیش گرفت. گفتمان، خشونت بار نیست، گفتمان راهی برای تکثرگرایی و پیشه کردن روش عقلانی در برخورد با مسائل و مشکلات است.
در خوشبینانه ترین حالت و با رعایت یک رویکرد صلح جویانه می توان قضیه را طور دیگری پیگیری کرد. فرض کنید دست اندرکاران روزنامه هدفمندانه این مقاله «توهین آمیز» را به نشر سپردند. وانگهی مخاطبان یا به عبارت دیگر، مدافعان عقاید دینی، نباید با تهدید به کشتن و مجازات، دفتر نشریه را ببندند. به جای این کار، باید منتقدان را به گفتمان دعوت کرد. پاسخ نقد، تهدید و یا مجازات نیست بلکه نشاندهنده ضعف منطق طرف است. دفاع واقعی از یک عقیده و ارزش، تنها با رعایت منطق گفتمان میسر است در غیر آن، تهدید و محکوم کردن و «مرتد» اعلام کردن، هیچ مشکلی را حل نمی کند بلکه به دامنه مشکلات، می افزاید.
باید بطور صادقانه اعتراف کرد که نشر یک مقاله منتقدانه اگر حتا «توهین آمیز» هم باشد، نظم و نسق و فرهنگ و امنیت یک جامعه را تهدید نمی کند به اندازه ای که شعار عوامل داعش روی دیوار دانشگاه کابل. اما برخورد مسئولین دولت در پیوند با این دو مسأله، یکسان نبوده است: می بینم که دست اندرکاران رسانه «افغانستان اکسپرس» متواری شدند و بخاطر حفظ جان شان، خود را مخفی کردند در حالی که هنوز به درستی معلوم نیست آیا شعارنویسان عوامل داعش، دستگیر شده اند یا نه. یکی دیگر از کوتاهی های دولت، این بوده است که چطور اجازه می دهد یک شخص- ولو عضو دولت، نماینده یا عضو شورای علماء باشد- خود را مسئول دفاع از آیین میلیون ها شهروندان افغانستانی می داند و اعلامیه ارتداد و تکفیر صادر می کند! اگر یک روزنامه، از اساسات و قوانین رسانه ای افغانستان سرپیچی کرده و متهم است، آیا چرا باید در قدم نخست از سوی یک مرجع دینی، اعلامیه بستن و دستگیری صادر شود؟ در حالی که نهاد "بررسی تخطی های رسانه ای" موجود است، دادستان و دولت موجود است! با این حال، پرسش اصلی که متوجه دولت است، عبارت از این است که آیا ما برای رسیدن به صلح و فرهنگ و آرامش و زندگی بدون خشونت تلاش می کنیم یا اینکه اجازه می دهیم گروه ها و اشخاص، به زعم خود- هدفمندانه یا بی هدف- جامعه را رهبری کنند؟ که منطق شان نیز نه منطق گفتمان، بلکه منطق مطلق گرایی، دگماتیستی و خشونت گرایی است!
در این راستا، کمبود دیگری نیز احساس می شود. رسانه های کشور و بخصوص روزنامه های کابل، در پیوند به چنین اتفاقات، هیچ موضعی تا حال نداشته اند و گو اینکه رسانه، هیچ رسالت ارزشی برای تبلیغات از صلح و کثرت گرایی و آینده ی پرفروغ ندارند! آنچه مسلم است این است که جای گفتمان و بخصوص گفتمان دینی، در رسانه ها کاملاً خالی است. اگر بروید از یک شهروند مثلاً قزاقستانی بپرسید، بزرگترین خطر برای آینده افغانستان کدام است؟ بی تردید پاسخ خواهند داد: بنیادگرایی دینی. دولت هایی که هم مسلمان اند و هم ادعای مدرن شدن دارند و در راه تحقق آن تلاش می کنند (اکثر کشورهای مسلمان آسیای مرکزی بجز افغانستان)، بنیادگرایی دینی را بزرگترین دشمن آینده ی خود می دانند. ترس آنها از این پدیده، به  حدی است که نیروهای امنیتی شان، تمام فعالیت های افراد و گروه های دینی را با ذره بین کنترول می کنند. که البته بدون شک، راز موفقیت آنها نیز نهفته در همین رویکرد شان است.
اکنون اگر ما به راستی از صلح و امنیت و مدنیت طرفداری می کنیم، اگر دولت مسرَ است صلح و امنیت و مدنیت را کشور حاکم کند، اگر گروه ها و بخصوص دسته های دینی و مذهبی در صدد صلح و همدیگر پذیری هستند- خلاصه همه- باید از شعاری بترسیم که روی دیوار دانشگاه نوشته شده است: زنده باد داعش!.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر