۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه


زنگار نومیدی
مهدی زرتشت

افغانستان در نظر خارجی ها، یعنی خانه خشونت و افغان یعنی مظهر خشونت. این مبالغه نیست، شاید بی جهت هم نباشد. زیرا همین که به سایت های خبری انترنیتی سری بزنیم و بخواهیم از اوضاع به روز افغانستان با خبر شویم، تیترهای خبری روی صفحه، دستکم نزدیک به کل خبر از جنگ، درگیری، انواع خشونت و تنش های سیاسی است. به علاوه وقوع حملات تروریستی، انتحار و انفجاری که هریک به تعداد چندین کشته و زخمی بر جای می گذارد و خبرش نیز در بسیاری از رسانه های صوتی و تصویری کشورهای جهان به استماع مردم می رسد، این قضاوت کلی پیدا می شود که افغانستان یعنی خانه خشونت. ما نباید بیشتر از این انتظار هم داشته باشیم. زیرا همه که جامعه شناس نیستند، همه که محقق نیستند و گذشته از آن، برای تمام کسان یک کشور میسر نیست که بیایند یک کشور را جامعه شناسی و مردم شناسی نمایند. به ناچار آنها همین خبرهای داغ امنیتی و مظهر خشونت را که از تلویزیون ها و روزنامه های شان دیده اند و خوانده اند، تعمیم می دهند به تمام یک کشور و مردمش. البته که همین طور هم است. هر روز وقتی به سایت های خبری سر بزنی، کمتر خبر خوشایندی می شنوی و بقیه تمام خبرها، حکایت از جنگ، نا امنی، خشونت و تنش های دیگر است.
امارت اسلامی طالبان چندان نام نیک از خود به جا نگذاشت. جامعه جهانی شاهد است که در زمان حیات امارت اسلامی، بدترین و شنیع ترین خشونت ها به وقوع پیوست: در زمانی که طالبان ظهور کردند و قلمرو حاکمیت شان را در مقابل گروه ها و احزاب سیاسی باقی مانده از جهاد علیه شوروی، وسعت می بخشیدند، شهروندان افغانستان را تا جایی که توانستند قتل عام کردند و به سوی مرگ فرستادند، آنها برای رسیدن به اهداف شان، از هیچ جرم و جنایتی ابا نورزیدند، ملیت های افغانستان را به این جرم توهین و تحقیر کردند، از آزادی بیان حتا از ناچیزی ترین آن خبری نبود، از حقوق بشر و نهادهای مدنی کسی اسم برده نمی توانست، افراد به اجبار وادار به ریش ماندن، پیراهن تنبان پوشیدن و سر جماعت حاضر شدند بودند، مراکز تعلیمی نظیر دانشگاه ها و مکاتب، به لحاظ اونیفورم، جای شان را به یک گله دامن درازها و عمامه سرانی داده بود که در شأن هیچ فردی جور در نمی آمد. همین طور، آزادی عقیده وجود نداشت. به عنوان مثال هندوها- پیروان مذهب سیک- به جرم مذهب شان، از جامعه طرد شده بودند، از حقوق شهروندی شان خبری نبود و حتا به گفته خیلی ها که شاهدان عینی بوده اند، هندوهای افغانستانی، بخاطر اینکه دین شان اسلام نیست، از سوی امارت اسلامی دستور گرفته بودند سر خانه های شان پرچم زرد بالا کنند.
مقصود از این همه گفتار، دادن اطلاعات تازه نیست. زیرا همه شاهد بودند و همه به چشم سر دیده اند و شنیده اند که در این زمان چه وضعیتی حاکم بود و جامعه افغانستانی در چه فضای تنگ و خفقان آور و رقت انگیزی نفس می کشیدند.
در کنار آشفتگی ها و تشنج های سیاسی قبل از تسلط امارت اسلامی طالبان، اما امارت اسلامی هم لگه بزرگی از خود بر پهنه این خاک برجای گذاشت و نام افغانستان را در سراسر جهان به گوش همه رساند. اینها همه معرفی افغانستان به سایر کشورهای جهان بود. اگر حتا امروز خارجی ها به افغانستان به عنوان خانه خشونت و جنگ نگاه می کنند، دلیلش همین ها است. افغانستان با نام خانه جنگ به شهرت رسید.
امارت اسلامی همانطور که از یک سراب موهوم عرض وجود کرده بود، همانطور سقوط کرد؛ اما بدبختانه که از زمان سقوطش، بر خلاف انتظار مردم افغانستان، آنها نه تنها که گمنام نشدند و محو نگردیدند، بلکه اکنون پس از زمان سقوطش، به همان قدرت و قوت قبلی خود باقی است هرچند که دولت را در دست ندارند. بسیاری از مناطق افغانستان اکنون تحت اشغال و یا حد اقل تحت تهدید آنها به سر می برد، هر هفته و هر ماه، آنها با اعمال جنایت کارانه، امنیت کشور را مختل ساخته، به تعداد صدها تن از شهروندان بی گناه کشور را به خاک و خون می کشانند. وقوع حملات تروریستی، انتحاری، انفجارها و حملات مسلحانه و کشت و خون های ناشی از آن، که گزارش های شان به صورت زنده و دقیق روی صفحه تلویزیون رسانه های داخلی و خارجی در معرض دید و شنید عموم مردم قرار می گیرد، همه تصویر وحشت ناک و به تعبیر رساتر، همه نمایش موحش ترین عملی است که مردم با دیدن آن صحنه ها، به هراس می افتند.
با سپری شدن ده سال از حکومت پساطالبانی، امنیت به میان نیامد، صلح تأمین نشد و وضعیت زندگی شهروندان کشور و بخصوص توده های فقیر و زحمت کش تغییر نکرد. گذشته از آن، آشفتگی های سیاسی، تنش ها میان قوای دولت، احزاب و گروه های سیاسی و مهمل ماندن و تعریف نشدن هویت ملی و عدم تشکیل ملت، فساد گسترده اداری، کشت و تولید و قاچاق مواد مخدر، عدم موجودیت راهکارهای مشخص و آینده ساز و گم سویی نظام سیاسی و عدم موجودیت خط مشخص سیاسی برای آینده شهروندان کشور، همه امید را در دل شهروندان کشور به یاس تبدیل کرد.
وجود همین واقعیت های ناخوشایند، باعث شد افغانستان تغییر و تحولی را نصیب نشود و از سویی هم، سیمای سیاسی این کشور در چشم انداز خارجی ها لکه دار شد و گسترش ناامنی ها هم از افغانستان و از شهروندانش، در نظر شهروندان خارجی، چهره های جنگجو و اصلاح ناپذیری ساخت که به اعتقاد بسیاری از آنها، افغانستان یعنی خانه خشونت و افغانستانی هم مظهر بی نظمی و آشتفگی و خشونت. اگر کسی در واقعیت این گفتار شک دارد، برود و برداشت و نوع دید شهروندان خارجی را از نزدیک تحقیق و مطالعه نماید.
جانب دیگر قضیه اینکه، طبق گزارش هایی که در این اواخر از سوی نهادهای مختلف منتشر شده، گویای این واقعیت است که در میان شهروندان افغانستان، امیدواری ها به هدف بهبود زندگی، تأمین صلح و رسیدن به آرامش خیال، همه مرده است و مردم همه نومید به نظر می رسند.
تازه ترین گزارش در این خصوص، گزارش نهاد صلیب سرخ افغانستان است. این نهاد در گزارش خود که اواخر هفته گذشته منتشر شده، نوشته است «افغان ها نسبت به آینده شان بی باور اند.» نهاد مذکور گفته است نوشته است«ناامنی ها، موجودیت مخالفان مسلح حکومت، فقر و عدم دسترسی مردم به خدمات عامه سبب شده که مردم در این کشور نسبت به آینده شان بی باور شوند.» این تنها یک جانب قضیه است. عوامل زیادی وجود دارد که خبر از بحران روانی شهروندان می دهد. به نوشته این گزارش «بر علاوه نبود امنیت و دسترسی به خدمات عامه، فقر و بیچارگی هم مردم را به بسیار مشکلات مواجه ساخته است.» اما دفترسخنگویی ریاست جمهوری در جواب به این گزارش، سعی کرده است به مردم به اصطلاح دلداری بدهد. در گزارش ها آمده است که این نهاد گفته است: «در ارتباط به آینده افغانستان هیچ گونه نگرانی وجود ندارد و مردم همه خوشبین اند... حکومت افغانستان طی 10 سال گذشته به کمک جامعه جهانی تهداب بسیار زیاد مهم را در افغانستان گذاشته است. و زیربنا های افغانستان در حال ساختن است. معیار های زندگی بلند رفته است، رشد اقتصادی به میان آمده و مردم دل گرمی بیشتر به کار و زندگی خود پیدا کرده اند. از این جهت آینده افغانستان روشن است و هیچ نامعلومی در آن دیده نمی شود. اما از نگاه امنیتی مشکلات وجود دارد. ما در بخش امنیتی ممکن تا حدی این گزارش را بپذیریم و قبول کنیم که در عرصه امنیت مشکلات وجود دارد.»
ولی آیا واقعیت این است؟ آماری که سال گذشته از وضعیت فقر در افغانستان از سوی یکی از نهادهای دولت افغانستان به کمک سازمان جهانی داده شده بود، نشان می دهد بیشتر از «سی درصد» از شهروندان کشور زیر خط فقر زندگی می کنند: فلکه ها هر روز در تجمع بیش از حد کارگران بدون کار و شغل گم است، دانشجویانی که از دانشگاه های کشور فارغ می شوند، بیکار اند و دنبال کار به این اداره و آن اداره می گردند، مهاجرت های اجباری بخصوص در این اواخر روزگار را بر مهاجرین افغانستانی تنگ و تار ساخته است، هنوز هیچ تغییری در زندگی آن عده از کارگرانی بوجود نیامده است که با وضعیت رقت باری، با گاری های شق و رق، کنار جاده ها و سرک ها تلوتلو می خورند و روز سیاه شان را بدون کمترین عایدی، به شب می رسانند، گدایان شهر با حالت رقت انگیزی دست های معیوب شان به تکدی دراز است و اطفال تازه پای کرده که اکثرا از درس و تحصیل هم باز مانده اند، در سرک ها و کوچه ها دست فروشی می کنند و یا هم صبح تا شب مصروف موترشوی. همین طور هنوز از امنیت خبری نیست، خبرهای مصالحه و تأمین صلح اگرچه خوشایند است، اما همه به سراب ناباوری تبدیل شده است، خشونت ها در حال افزایش و آشتفگی های سیاسی فراوان و کسالت بار. با چنین وضعیتی، اگر گفته می شود که شهروندان افغانستان نسبت به آینده شان ناامید و بی باور اند، خیر حیرت انگیزی است؟!
وجود همین واقعیت هاست که: افغانستان به دید شهروندان خارجی، کلبه خشم و خشونت است و افغانستانی اش، عده نماد بدبختی و سیه روزی و عده ای هم نماد خشونت. چه دردناک اینکه شهروندانش همه حیران و وامانده به افق های موهوم که معلومش نیست طوفانی در راه است یا روشنایی سعادتی؟! اما آسمانش ابری و گنگ که گویی حتا از یک منفظ مختصری هم نور امید نمی بارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر