۱۳۹۳ آبان ۲۲, پنجشنبه

وزیر فرهنگ چه کینه با «کاتب» دارد؟

کوهساری

پس از چند سال انتظار توام با تنفس گرد و خاک در تابستان، و تحمل و تقبل گل و لای در زمستان؛ سرانجام سرک «فیض محمد کاتب هزاره» متصل به میدان شهید مزاری- دارالامان، پس از تکمیل، رسماً گشایش یافت و گام مهمی در نوسازی و مدرنیزۀ شهری در این بخش محروم از پایتخت برداشته شد.
  علیرغم نامگذاری این سرک به «فیض محمد کاتب هزاره»، از سوی شورای وزیران درسال 1392و نصب لوحه ای با عنوان «فیض محمد کاتب وات» بعد از تکمیل کار سرک توسط شاروالی کابل؛ اما در روز گشایش این سرک، لوحۀ مذکور برداشته شد و شاروالی کابل نیز در دعوتنامه های مراسم گشایش این سرک؛ به جای فیض محمد کاتب، «پل سوخته- دارالامان» عنوان داد و پرسشهایی را از آدرس مردم و معترضان مدنی در نقض مصوبه شورای وزیران، به آدرس شاروالی و وزارت فرهنگ کشور برانگیخت!
 نواندیش شاروال کابل، پس از اظهارات ضد و نقیض در مورد؛ سرانجام پرده از ماجرا انداخت و انگشت اتهام بر وزیر فرهنگ نشانه رفت و گفت که این کار، به دستور سید مخدوم رهین صورت گرفته است!! وزیر فرهنگ نیز در توجیه برداشتن لوحۀ کاتب، به یکی از مقامات بلندپایه مملکت، با منطق خفیف و سخیف سمتی و قومی گفت: «... یک طرف هزاره ها هستند که ساکن اصلی کابل نیستند، یک طرف هم اهالی چهاردهی که ادعا دارند باشندگان اصلی کابل اند. مردم چهاردهی می گویند که هزاره ها یک اقلیت اند که حالا همه چیز خود را بر ما تحمیل می کنند.»
بسیار غیر قابل باور و انتظار است که سید مخدوم رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ کشور؛ از کسانی باشند که در نقش یک فتنه افروز قومی و سمتی ظاهر شوند و با نقض وحدت ملی و مصوبۀ شورای وزیران، بر احساسات میلیونها شهروند کشور پا بگذارند و نامگذاری یک سرک در پایتخت را از پدر تاریخ نگاری معاصر مملکت و نویسندۀ نامدار و پرافتخار «سراج التواریخ» کشور که حتی امیرعبدالرحمن نیز او را تحمل کرد؛ دریغ کنند و جفای بزرگ در حق این شخصیت مشهور و ممتاز تاریخ معاصر افغانستان روا بدارند؟!
وزیرصاحب فرهنگ کشور؛ حتی اگر در نامگذاری دیگر سرکهای شهر و مراکز اکادمیک، علمی و ملی مملکت نیز با همین منطق سخیف و پسیف قومی و منطقوی برخورد کرده و براساس سوابق مناطق، نامگذاری کرده اند، که بدون شک برخلاف ارزشهای مدنی عمل فرموده، بر گسترۀ فرهنگ و خرد کشور، شاش سمتی و قومی پاشیده و وحدت ملی مردم افغانستان را به تمسخر گرفته اند!
و اگر در سرکهای دیگر و مراکز دیگر، چنین چیزی اصلا مطمح نظر نبوده و جاهایی چون چهارراه مسعود، چهار راه عبدالحق، چوک پشتونستان، میرویس میدان، جاده نادرپشتون، جاده میوند، جاده سالنگ، جاده سه حوت، جاده ابن سینا، جاده استاد ربانی، جاده محمدجان خان، جاده اجمل نقشبندی، و... مراکزی چون پوهنتون استاد ربانی، اکادمی مارشال فهیم، میدان هوایی حامد کرزی و...، بدون ملاحظات منطقوی نامگذاری شده و رضایت و صلاحیت مردم قدیم و جدید اصلا مطرح نبوده و تنها در ارتباط به فیض محمد کاتب هزاره، یکباره عرق بومیگری و منطقه گرايى جناب وزیر گل کرده است؛ بازهم جناب شان از یکسو با قومی کردن قضيه، جفای بزرگ در حق شخصیت ملی و ممتازی چون فیض محمد کاتب هزاره مورخ مشهور معاصر مملکت روا داشته و از سوی دیگر، با نقض مصوبه شورای وزیران که خود نیز عضوآن بوده و بر آن صحه گذاشته است، «تُف خودرا پس لیسیده» و حیثیت وزارت فرهنگ کشور را ضرب صفر کرده است!!

پهرحال، وزیر فرهنگ کشور چه بخواهد و چه نخواهد، مصوبه شورای وزیران که قبلاً جامه عمل پوشیده و شاروالی، تابلوی آنرا نصب کرده؛ شدیداً تغییرناپذیر است و احساسات ملی مردم افغانستان، جدا از سخافت سمت و قوم و زبان و زیست، برپای امتیاز نامگذاری این سرک به شخصیت مورخ معاصر کشور، سنگين و آهنين گره خورده و هیچ رهینی نمیتواند تابلوی «فیض محمد کاتب هزاره» را از روی این سرک بردارد و به کسان دیگر و جریانهای دیگری بفروشد و ثمن بخسش را به جیب بزند!
اما دريغ از ملت و مملکتی که وزیر فرهنگ دوران مدنيت و مردمسالارى اش، صوفی متعصب و کينه توزى چون سيد مخدوم رهين باشد و در نامگذاری يک جادۀ پايتخت، از سرمایه های معنوی ملت و ارزشهای علمی و تاریخی مملکت بگذرد و با سقوط در حفره هاى تنگ خون و استخوان، شخصیت های ملی و تاریخی کشور را نیز از زاويۀ قوم و قیافه و سمت و زبان و نژاد نگریسته، جریان فکر و فرهنگ کشور را در هزارۀ سوم مدنیت و عقلانيت، به عصبیت جاهلیت و حجريت پیوند بزند!!
بحث بر ضرورت تشبث به مسايل منطقوى از سوى وزير فرهنگ کشور؛ و اینکه کابلیان اصلی، کی هايند و کجاهايند؟ در چهارده چه کسانی ساکن اند و کیها اکثریت و اقلیت اند؟ بماند سرجایش؛ اما این رخداد تاریخی درین برهۀ حساس از حکومت وحدت ملی، فقط میتواند زمینه و انگیزه ای باشد برای این پرسش، که چه دلیلی میتواند کینه و نفرت آمیخته باهراس سید مخدوم رهین از کاتب و نام کاتب و سراج کاتب و سرک کاتب را بر انگیزد و ایشان را در نیابت از مردم چهارده، پیشمرگ سنگر تهاجم بر کاتب کند؟ چه چیزی در سراج التواریخ کاتب در ارتباط به سید مخدوم رهین، ثبت و ضبط است که استخوان این خانقاهى مخمور را میلرزاند و از برج و باروی وزارت فرهنگ کشور، به زیر آورده و به برداشتن تابلوی سرک «فیض محمد کاتب هزاره» چارپلاق می دواند!؟
بگذریم از اینکه متاسفانه حکومت وحدت ملی، اولین گامهای اجرائی و عملی خویش در عرصۀ فرهنگ و جامعه را، از نقض مصوبه شورای وزیران و سکوت و سربه زیری در برابر برداشتن تابلوی فیض محمد کاتب از یک سرک پایتخت آغاز کرده و سرپرست وزیر فرهنگ آن، مردمی را اقلیت غيربومى میخواند که با حضور وزین و سنگین خویش در دو انتخابات اخیر، بیشترین آرای اصلی و غیرتقلبی را در همین کابل و در همین نقطه از پایتخت، به صندوق رییس جمهور و رییس اجرائیه ریختند و با تقبل هرگونه خطر و ضرر، هرکدام ستونپايه های مشروعيت حکومت جديد شدند و استوارتر و بیشمارتر از دیگران حماسه آفریدند!!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر