نیکیتامندکویچ؛
کارشناس مرکز مطالعات افغانستان معاصر
منبع:
افغانستان.رو
برگردان: مهدی زرتشت
منتشر شده در روزنامه اطلاعات روز
شکی نیست که وضعیت افغانستان در اواخر سال 2014، بطور جدی
بحث برانگیز شد. با کاهش نیروهای خارجی در این کشور، به نظر می رسد که جنگجویان
فعال تر شده اند و بر اساس گزارش رسانه ها، نیروهای امنیتی افغانستان کنترل بسیاری
از مناطق کشور را از دست داده اند و در برخی مناطق، پولیس مناطق بیشتری را از دست
داده اند. در پیوند به این تخمین ها، این سوال مطرح می شود که: در واقع وضعیت تا
چه اندازه جدی است و خطراتی که متوجه نظام سیاسی افغانستان است، در چه سطحی است؟
تعدادی از نویسندگان و رسانه ها بطور مرتب وضعیت کشور را در
آستانه یک بحران عمیق می ببینند و تحلیل ها و پیش بینی های آنها می گوید که کابل
در معرض یک خطر بزرگ قریب الوقوع قرار دارد؛ در عین حال، همه ی این پیش بینی ها
آنگونه که فکر کنیم، ناشی از بدبینی نیست. درک کامل وضعیت، نیازمند توجه به ارقام
است.
معیار
اصلی برای سنجش وضعیت در این کشور، نگاه به تلفات اردوی ملی کشور، پولیس ملی و
جمعیت غیر نظامیان است. از آنجایی که در دو سال اخیر، در زمینه انتشار آمار در این
کشور بطور سیتماتیک مشکلاتی پیش آمد، ما مجبوریم که این آمار را بر اساس اظهارات
فردی مقامات رسمی، بطور کلی مورد توجه قرار دهیم:
سال 2012 2013
2014
تعداد
مجموعی تلفات 3600
4350 4634
آمار
ناقص از جنوری تا نوامبر 2768
2959 3188
ارقام
ارائه شده نشان می دهد که افزایش تلفات از ماه جنوری تا نوامبر 2014، در قدم نخست
جان شهروندان (غیر نظامیان) را گرفته است. تلفات غیر نظامیان در سال 2014، 7,7 درصد بود که این رقم در مقابل 6,9
درصدی یک سال قبل خود، افزایش بی رویه را نشان می دهد. بزرگترین تلفات را کودکان
(33 درصد) و زنان (19 درصد) متقبل شدند. به گزارش سازمان ملل متحد، دلیل اصلی
افزایش تلفات غیر نظامیان، حملات همیشگی شبه نظامیان بوده است. شبه نظامیان، مسئول
کشتار 75 درصد از غیر نظامیان هستند.
ظاهراً،
در نیمه اول سال 2014، طالبان یکبار دیگر تلاش کردند در میان ساکنان افغانستان
تصویر خود را بازسازی کنند و تلاش کردند تا میزان تلفات غیر نظامیان را به حداقل
برسانند. در آن زمان، این شبه نظامیان (طالبان) تنها مسئول 52 درصد از تلفات غیر
نظامیان بود، در عین حال 39 درصد از قربانیان، کسانی بودند که در ادامه جنگ، در
محلات شان بصورت تصادفی کشته شدند. با این حال، در پایان سال، در نتیجه از سر گیری
حملات تروریستی مخالفان مسلح، یکبار دیگر میزان تلفات غیر نظامیان افزایش یافت.
تغییر
(حد اقلی) در آمار تلفات اردوی ملی و پولیس افغانستان در مقایسه با سال 2013،
همزمان با یک مرحله اساسی که عبارت از انتقال مسئولیت های امنیتی از نیروهای بین
المللی به نیروهای افغان باشد، مسأله قابل توجهی است. تا قبل از این، تلفات جانی
نیروهای افغانستان و خارجی، دو برابر بود؛ در صورتی که باور کنیم آمار تلفات در
سال 2014، تا به 6,5 درصد رسید. بنابراین، موقعیت نیروهای
امنیتی افغان نظر به شاخص های مذکور، همچنان در لبه ی یک بحران قرار دارد.
در
مجموع، از ماه جنوری 2014 تا نوامبر این سال، در افغانستان 19469 مورد درگیری و
حملات تروریستی رخ داد (10,3 درصد افزایش در مقایسه با سال 2013)
و 69 درصد این حملات طبیعتاً در ولایت های ناامن جنوبی و جنوب شرقی کشور به وقوع
پیوست.
با
این حال، بر اساس آمار ایالات متحده، در نتیجه افزایش کمی حوادث جنگ، کمیت مخالفان
مسلح نیز افزایش یافت. با این حال، اما ابتکار عمل به دست نیروهای دولتی بود و
تعداد حمله های نیروهای دشمن علیه نیروهای دولتی، کاهش یافت. به ویژه، تعداد
مخالفان مسلح در تابستان سال 2014 تقریباً یک چهارم تعداد آنها در سال گذشته بود.
این
نکته را باید مورد توجه قرار داد که بر اساس شواهد، اردوی ملی افغانستان واقعاً به
مرحله ای از ظرفیت و توانایی رسیده اند که بتوانند بطور مستقل عملیات علیه مخالفان
مسلح و تروریست ها را رهبری کنند.
عملیات
علیه طالبان
راجع
به میزان تلفات مخالفان مسلح، سوال ها سر جای خود باقی است. در شرایط حال، مرکز
(مرکز مطالعات افغانستان امروز) کاستی های موجود در آمارهای ارائه شده را نادیده
می گیرد. رسانه های غربی، ارزیابی های خود را دارند. بطور خاص، بر اساس این آمار،
در طول ماه های جنوری تا فیبروری سال 2014، به تعداد 720 جنگجوی طالبان کشته شدند.
البته بر طبق جنتری سال مذکور، تعداد کل کشته شدگان جنگجویان مخالف دولت، به 5400
نفر می رسد.
این
آمار و ارقام برآوردهای ناقص و نامکمل تلفات مخالفان مسلح است که در نتیجه عملیات
مختلف اردوی ملی افغانستان اتفاق افتاده است. بر اساس اظهارات نیروهای محلی، در
جریان عملیاتی که از ماه آپریل تا دسامبر در بخش های شرقی افغانستان روی دست گرفته
شد، 1474 تن از جنگجویان کشته شدند و 493 تن آنان نیز دستگیر گردیدند. به گزارش
مقامات امنیتی، در جریان عملیات دوماهه در ولسوالی سنگین ولایت هلمند، جمعاً در
حدود 400 تن از طالبان کشته شدند.
تعداد
نسبتاً کمی از مخالفان دستگیر شده، از سوی دولت نه تنها محاکمه نمی شود، بلکه
سرنوشت آنها عملاً و آگاهانه سرپوشیده باقی می ماند. بسیاری از جنگجویان مخالف
دولت، یکبار دستگیر شده اند اما بعداً توسط دادگاه های محلی و به دلائل مختلف از
جمله فساد موجود در دستگاه حاکم و یا هم به دلائل سیاسی مختلف، از زندان آزاد می
شوند. به این اساس، ملا سلام (با نام واقعی قاری بلال) والی فعلی قندوز بر اثر
تهدید و فرمان شبه نظامیان مخالف دولت، آزاد شد و دوباره موقعیت خود را در منطقه،
بدست آورد.
مقامات
پولیس همچون جنرال امین الله امرخیل در بغلان و جنرال عبدالرزاق در کندهار بصورت
آشکارا دستور «لغو زندانی» را دادند. در حالی که این دستور بصورت غیر مستقیم از
سوی فرماندهی نیروهای ویژه نیز داده شد. در واقع، این عمل در سطح فراقضایی اجرا شد
و انگشت انتقاد را باید سوی مقامات و حتا خود جامعه بلند کرد.
با
توجه به گزارش های رسمی، در طول عملیات نظامی، بزرگترین تلفات مخالفان مسلح در
مناطقی بود که قبلاً شناسایی شده بودند. بخصوص، در ماه نوامبر [2014] در نتیجه
عملیات تصفیه ای که در دو ولسوالی ولایت قندوز به اجرا گذاشته شد، بیش از 60 تن از
مخالفان مسلح کشته شده و ده ها تن دیگر نیز بازداشت شدند. عملیات دانگام (ولایت
کنر) که در پایان ماه دسامبر اجرا شد، نیز به دستآورد عملیات در قندوز بود. در آن
زمان، فقط در جریان دو روز، 132 تن از مخالفان مسلح کشته شدند که در جمع کشته
شدگان، فرد مشکوکی با نام احمدخان نیز شامل بود. در همین زمان، در عملیات سراسر که
در مناطق مختلف صورت گرفت، جمعاً بیش از 200 تن از نیروهای مخالفان مسلح، کشته
شدند.
مطابقت
دو آمار تلفات [آنچه مقامات امنیتی افغان می گویند و آنچه طالبان ادعا می کنند]
حقیقتاً بطور جدی مورد مناقشه است. طالبان در مقایسه با آنچه کشته می شوند، اغلب
شمار تلفات خود را کم اعلام می کنند و کسانی نیز که بازداشت می شوند، خود را غیر
نظامی معرفی می کنند طوری که لابد با مخالفان مسلح، هیچ نوع ارتباطی نداشته اند. آنچه
در این اواخر در ولایت ننگرهار اتفاق افتاد، گویای این واقعیت است: در ماه نوامبر
[2014] مقامات امنیتی دولت به تعداد صد تن از شبه نظامیان و افراد مظنون را دستگیر
کرد که آنها بعداً هر نوع ارتباط و همکاری خود با طالبان و مخالفان مسلح را رد
کردند. گزارش های تلفات مخالفان مسلح با استفاده از نیروهای هوایی، واقعاً اغراق
آمیز به نظر می رسد. با این حال، مواردی است که نشان می دهد، مقامات امنیتی برای تمیز
دادن غیر نظامیان از مخالفان مسلح، مأموریت های نظامی خود را محدود می سازند.
با
توجه به افزایش فعالیت های جنگجویان، ناظران بین المللی بطور کلی معتقدند که با
وجود نگرانی ها مبنی بر عدم توانمندی نیروهای افغان برای مقابله با مخالفان مسلح،
اما واقعیت این است که این نیروها بر اثر آموزش های زیاد، اکنون به مرحله ای از
توانایی دست یافته اند که بتوانند عملیات را بطور مستقل، رهبری کنند. گزارش ماه
دسامبر سازمان ملل متحد خاطرنشان می سازد که «نیروهای حافظ امنیت ملی افغانستان،
برای مقابله در مناطق ناامن و تحت نفوذ مخالفان به توانایی های خوبی دست یافته
اند.» وزارت دفاع آمریکایی نیز ارزیابی مشابهی را ارائه می دهد: «نیروهای افغان یک
نفس کنترل شماری از مناطق تحت نفوذ و کنترل مخالفان مسلح را به دست می گیرند و
بخشی از تجهیزاتی را که [قبلاً] به دست طالبان افتاده بود، را دوباره پس می گیرند.»
اما
بطور کلی فعالیت های جنگی نیروهای افغان نشان می دهد که آنها هنوز هم به کمک
نیروهای خارجی وابسته اند و از دست دادن حمایت نیروهای خارجی، به تلفات سنگین آنها
منجر خواهد شد. در عین حال، مشکلات مالی و وابستگی شدید به تجهیزات نظامی، به قوت
گذشته خود باقی می ماند. قابلیت های نیروهای افغان بخصوص به شکل فعلی، ناکافی است.
اخیراً
دولت آمریکا از کمک های جدید شامل تجهیزات نظامی و کمک های اقتصادی و همین طور
شرکت در آموزش دهی نیروهای افغانستان در چارچوب «حمایت راهبردی»، خبر داده است. از
سوی دیگر، در افغانستان عده ی زیادی نگران هستند که آمریکا از رویارویی با طالبان
و شکست آنها، دست بردارد. بخصوص پس از آنکه واشنگتن اعلام کرد، آمریکا با طالبان
مصالحه می کند «بخصوص با آنعده از طالبانی که برای آمریکا، تهدید شمرده نمی شوند»
و حتا در رهبری عملیات از این پس استثناء قائل خواهد شد.
با همه ی این، اما در شرایط
حاضر آیا می توان باور کرد که آمریکا می خواهد دولت اشرف غنی را به حال خودش رها
کند؟ واشنگتن به زودی تلاش هایش را برای از سرگیری زیرساخت های جدید نظامی برای
ایالات متحده در منطقه، شروع می کند؛ اما به حد اقل رساندن بار مسئولیت که مشروط
به آینده است، زمان درازی را در بر خواهد گرفت.
حملات تهاجمی طالبان
در
سال 2014 طالبان از آغاز عملیات «خیبر» در سراسر کشور خبرداد و پس از یک وقفه
طولانی با تاکتیک حملات مستقیم بر مراکزی نیروهای بزرگ و برخی از مناطق جنگی، به
صحنه ی جنگ برگشتند. ناظران خارجی از این حمله به نام «حمله گروهی» یاد کردند: جنگجویان
با جمعی تازه نفس متشکل از چند صد نفر، حملات سریع را راه اندازی کردند. بطور
معمول، این حملات توسط جمعی بزرگ از هر دو طرف [طالبان و غیر نظامیانی که با
طالبان در ارتباط اند]، همراه است؛ اما حتا در صورت بازتاب، تأثیرات سیاسی آن بر
روحیه ساکنان محلی تأثیر خواهد گذاشت.
بسیاری
از این حملات به هدف تخریب ایستگاه های بازرسی پولیس در ولسوالی های مختلف راه
اندازه می شوند. این کار به خاطر این است که مراکز کنترل و بازرسی وسایط از سوی
نیروهای طرفدار دولت، متوقف گردد. برای مثال می توان به حمله ماه اکتبر در ولسوالی
وردوج (بدخشان) اشاره کرد که حمله مذکور توسط چند صد تن از مخالفان مسلح ابتدا بر
یک ایستگاه بازرسی راه اندازی شد و به کشته شدن چندین پولیس دولت، انجامید. پیش از
این، در تابستان سال 2014 یک عملیات مشابه در ولسوالی ازرا (ولایت لوگر) راه
اندازی شد. بعداً نظیر چنین حملاتی، در ولایت های هلمند و ننگرهار و کنر نیز تکرار
شد.
باید
توجه داشت که چنین تاکتیک هایی، برای شبه نظامیان مخالف دولت، موفقیت هایی را به
همراه دارد. با توجه به برآوردهای موثق، پس از انجام این نوع حملات در ولایت لوگر،
طالبان به بخشی های بزرگی از خاک ولایت مذکور- شامل 5 تا 7 ولسوالی- دست یافتند.
نیروهای پولیس در بیم و هراس قرار گرفتند و شماری از فرماندهان پولیس از تخلیه
مناطق ناامن از سوی نیروهای دولتی، شکایت کردند. پیروزی جنگجویان نفس این جنگ ها
را تعریف می کند. ساکنان صراحتاً همکاری شان را با طالبان، انکار می کنند؛ اما کل
ماجرا، این نیست.
اگر
به مشکلات کنترل مناطق نگاه کنیم، در آن صورت به واقعیت های ذیل بر می خوریم: در
آغاز سال 2014، نزدیک به هشتاد درصد از مردم به این فکر بودند که مناطق آنها از
سوی نیروهای پولیس دولت، تحت کنترل خواهد بود؛ با این حال، پس از مدت زمانی،
دریافتند که مناطقی که آنها در آن زندگی می کنند، تحت «کنترل درهم ریخته» پولیس و
مخالفان مسلح قرار دارد. در مناطق روستایی جنوب کشور، پاسخ دهندگان جواب واحد
دارند: آنها فقط به 61,8 درصد خاک مناطق، دسترسی دارند. با در
نظرداشت ادامه حملات در سطح بزرگ بر ضد نیروهای دولتی، دشوار است که بخواهیم از
آینده امنیت، برآوردی به دست دهیم؛ با این حال، بطور کلی فقط می توان گفت که اوضاع
امنیتی سال جاری در مقایسه با سال گذشته، بدتر خواهد بود.
مشکل کنترل
مقامات پولیس در مناطق روستایی کشور عمدتاً وضعیت نیروهای محلی است. بر مبنای
برآورد شهروندان، اردوی ملی کشور مناطق عمده و پر جمعیت را کنترول می کند و نقش
بزرگی را در تأمین امنیت و دفاع از نیروهای «اربکی» و «پولیس محلی» دارند. مورد
بعد این است که، مقامات امنیتی همچون عناصر کلیدی برای تأمین امنیت سراسری و
مدافعان امنیت عمومی، عمدتاً شامل گروهی از فرماندهان است که با پولیس های با
صلاحیت محلی هماهنگ شده اند و عدد رسمی این گروه تا ماه جنوری سال گذشته، به 30
هزار نفر می رسید.
از
فعالیت ضعیف این گروه به عنوان مثال می توان به وقایع اخیر در ولایت قندوز اشاره
کرد که در در تابستان سال گذشته، تعدادی از آنها از سوی افراط طالبان تحت حمایت
تعدادی از جنگجویان پاکستانی، دستگیر شدند. نمایندگان این گروه مخالفان دولت بعداً
ادعا کردند که آنها توانسته اند 60 تا 70 درصد مناطق این ولایت از جمله دو/سه
ولسوالی سر مرزی افغانستان را در اختیار خود بگیرند. مقامات غیر رسمی نیز اعتراف
کردند که جنگجویان مخالف دولت، فعالیت های شان تا چندین کیلومتر دورتر از مرکز
ولسوالی های تحت نفوذ شان، گسترش داده اند. با این حال، طی دو ماه از فصل خزان اربکی
ها تحت رهبری میر اعلم، موفق شدند کنترل
برخی از مناطق ولسوالی خان آباد را بدست بگیرند؛ جایی که در آن، جمعیت طالبان
بیشتر از ساکنان محلی است. البته نمی توان نمی توان انکار کرد که نیروهای اربکی با
گام های صریح در راستای حفظ مناطق تحت نفوذ و یا تحت حمله طالبان، شایستگی شان را نشان
دادند.
واقعیت
دارد که دفاع از خود، خود را مرتکب کردن به جرم است: موارد مستندی وجود دارد که
نشان میدهد نیروهای دولتی به اخاذی، کشتار مردمان ملکی و حتا درگیری هایی خودی،
مبادرت می ورزند. کابل حتا در تلاش است تا نیروهای اربکی در ولایت قندوز را منحل
کند؛ با این حال، برخی از مقامات امنیتی می گویند که این کار «غیر ممکن» است.
راه حل
کلی برای مواجهه با مشکل مخالفان مسلح از طریق سیاست های دوگانه و نه بر اساس یک
موضع محکم، برای مردم افغانستان موضوع جدیدی نیست. چنین رویکردی را حزب دموکراتیک
خلق افغانستان (Народно-демократическая
партия Афганистана)
در اواخر دهه 80 آغاز کرد؛ به عنوان مثال می توان از فعالیت های سیاسی جنرال
عبدالرشید دوستم- معاون فعلی رئیس جمهور- نام برد. مشکل این تاکتیک در اینجاست که
در دراز مدت، به برخی از نهادهای دولتی اجازه می دهد تا نخبگان نظامی را به جلو
بتازاند؛ آنهایی که در بسیاری از مناطق، قدرت واقعی را در دست دارند. شماری از
کارشناسان از همین اکنون پیش بینی های شان را شروع کرده اند گویا اینکه فضای وحدت
سیاسی فرو می پاشد و جایش را به ترسیم مرزهای قومی، سیاسی و یا «خودمختاری» می
دهد.
نهایتاً بخاطر
باید سپرد که اربکی برای حل مسائل عمده امنیتی بسیاری از مناطق کشور، نقش برجسته
دارد. همانطور که در سطور بالا هم اشاره شد، اربکی (نیروهای محلی) در شرایط
اضطراری مثل حملات شدید مخالفان مسلح، به کمک و حمایت نیروهای دولتی و پولیس های
ویژه، نیاز اساسی دارند. در غیر این صورت، همان وضعیتی که در جوزجان اتفاق افتاد،
تکرار خواهد شد- جایی که طالبان شماری از اقوام ترکمن را به دفاع از خود، مجبور
کردند و حتا این درگیری تا مرزهای رسمی جمهوری ترکمنستان هم کشیده شد. این شبه
نظامیان، در ولایت فاریاب نیز حملاتی را انجام دادند و این جنگجویان مخالف دولت،
حتا اعلام کردند که یک اردوگاه ثابت آموزشی را نیز در این منطقه تأسیس می کنند؛
اما در این اینجا نمی توانیم رد کنیم که این گزارش ها، فقط یکنوع تبلیغات ساده
است.
اوضاع
اجتماعی
انالیزه
کردن وضعیت در سطوح ملی ما را وادار می کند که اعتراف کنیم، با وجود برگزاری یک
دوره انتخابات گذشته، اما توازن قدرت چندان تغییر نکرده است. هیچ شواهدی دال بر
اینکه در افغانستان مخالفان مسلح دولت از سوی مردم این کشور حمایت می شوند، وجود
ندارد. شواهد نشان می دهد که در سال 2014، احتمالاً تنها 32 درصد از مردم
افغانستان به انحاء مختلف با طالبان ارتباط داشته اند (بر خلاف آنچه که در سال
2013 35 درصد گزارش شده بود) و کسانی هم که در حمایت از طالبان متهم هستند، اغلب
روستاییانی هستند که در سطح پایین از سواد و دانش به سر می برند. سطح بالایی حمایت
از جنجگجویان مخالف دولت بیشتر در مناطقی
دیده می شود که تحت کنترل طالبان قرار دارد؛ اما این واقعیت نیز وجود دارد که ممکن
است این حمایت، از سر اجبار و زیر فشار و ترس باشد.
علاوه
براین، فرضیه مهم دیگر عبارت از این است که بخشی از این حمایت ها، تنها حمایت های
زبانی است و این نوع موضع بیشتر به دلیل این است که افغان ها از این طریق می
خواهند نارضایتی خود را از حضور نیروهای خارجی و تا حدی نارضایتی از دولت فعلی،
ابراز کنند. برخی از نظرسنجی ها نیز نشان می دهد که تنها 7 درصد از افغان ها ترجیح
می دهند شهر و یا روستاهای شان زیر کنترل طالبان قرار داشته باشد (در ولایت های
جنوبی افغانستان، فقط 27 درصد مردم به حضور طالبان متمایل اند؛ اما این نیز سطح
خیلی پایین از «حمایت رسمی» مخالفان مسلح است).
با
وجود یکنوع درگیری و مشاجرات تلخ میان عبدالله عبدالله و اشرف غنی در زمان جدول
بندی نتائج انتخابات، اما ائتلاف و مشروعیت فعلی بر بحران غلبه کرد و فرصت موجود
می تواند اطمینان و وفاداری مردم را در حمایت از سیستم سیاسی موجود، کسب کند.
با
وجود این؛ اما در پس منظر چنین ائتلافی، اختلافات سیاسی سنتی افغانستان سرجای خود
باقی خواهد ماند. اخصاً اینکه چالش های اخلاقی در بخش نیروهای امنیتی و واحدهای
نظامی می تواند عواملی برای حفظ کتله ی اپوزیسیون باشد. در ماه اگست سال 2014، در
اثر یک حمله ی خودی، جنرال هارولد گرین- دارای عالی ترین رتبه نظامی ایالات متحده
آمریکا از زمان جنگ ویتنام- کشته شد. مشکل در اینجاست که روحیه کلی اردوی ملی
افغانستان با سیاست وصل نشده است. چنین مشکلاتی بطور طبیعی در سطح بالایی قرار
دارد. طبق شواهد، در سالهای گذشته در حدود 4 تا 7 هزار (از مجموع تخمینی 180 هزار)
نفر بطور غیر مجاز در صفوف نظامیان افغان داخل شده اند و با این حال، این احتمال
نیز وجود دارد که در حال حاضر نیز چنین چیزی وجود دارد. علاوه براین، موارد زیادی
ثبت شده است که نشان میدهد نه تنها سربازان، بلکه حتا در میان افسرانی که در خارج
از کشور تحت آموزش قرار دارند، روحیه فرار وجود دارد. سال گذشته [2014] از یک
پایگاه نظامی در ماساچوست (ایالات متحده آمریکا) سه سرباز افغان که برای آموزش
رفته بودند، پا به فرار گذاشتند که بعداً توسط پولیس های سرمرزی کانادا، دستگیر
شدند.
البته
موارد ترک و فرار و یا هم تسلیم داوطلبانه به نیروهای مسلح مخالف دولت در میان
نظامیان افغانستان، پدیده تازه ای نیست؛ اما موارد یاد شده برای عده ای از نیروهای
رسمی دولت، به وضوع نشان می دهد که عدم اعتبار از پرستیژ نظامی در میان افغان ها،
عامل اساسی چنین روندی است.
مشکل
دیگر، حضور زیرزمینی تروریست ها حتا در ولایات نستباً امن کشور است. با قبول این واقعیت که تماس با طالبان به خودی خود جرم
نیست؛ اما تعدادی از این افراط گرایان هم به اندازه کافی خطر تهدیدات تروریستی را
افزایش می دهند. به عنوان مثال، گزارش های امنیت ملی نشان می دهد که در مناطقی از
کابل 107 گروه متعلق به جنگجویان مخالف دولت، فعالیت دارند. وجود چنین مراکزی،
عملاً به طالبان این اجازه را می دهد که به سادگی حملات شان را با قدرت قوی، در
مناطق مختلف پایتخت، راه اندازی کنند.
با
همه ی اینها، لازم است از فعالیت و اثرات قابل توجه عملیات امنیت ملی افغانستان
نیز یاد آوری کنیم که در بخش های مختلفی از پایتخت و همین طور برخی ولسوالی های
دور و اطراف پایتخت، موفقانه سازمان دهندگان حملات تروریستی را شناسایی و دستگیر
می کنند. به عنوان مثال، در ماه اکتبر، امنیت ملی افغانستان گروهی را دستگیر کرد
که تحت فرماندهی یکی از رهبران مخالفان دولت، از ولایت هلمند وارد کابل شده بودند
تا حملاتی چند را در مناطق مختلف پایتخت سازماندهی کنند. اما فعالیت امنیت ملی در
ولایت های جنوبی و جنوب- شرقی که در آنجا شبکه های اطلاعاتی بسیار ضعیف و مواضع
طالبان بسیار قوی است، بسا ضعیف تر است. به همین علت است که امنیت ملی در مواجهه
با برخی حوادث تروریستی، شکست خورد. به عنوان مثال، سازمان مذکور نتوانست از حمله
ی خونین طالبان در ورزشگاه پکتیکا که در نتیجه ی آن 60 تن کشته شدند، جلوگیری کند.
اگر
در مورد وجود تعداد زیادی از شبکه های رادیکال زیرزمینی در افغانستان صحبت می شود،
باید دانست که ریشه های این افراط گرایان، در پاکستان است. اغلب کسانی که عضو چنین
شبکه هایی هستند، آنهایی اند که آموزش مذهبی می بینند و یا اینکه در کشور
افغانستان، دستمزد خیلی پایینی دارند. عوامل طالبان، اکثراً کسانی است که بستگان
نزدیک شان در مناطق پاکستان زندگی می کنند. حقیقتاً در برخی موارد، طالبان با
استفاده از ابزارهای مختلف: از جمله پرداخت پول، تهدید به اقدامات تلافی جویانه در
برابر خانواده های افراد، برخی افراد را همکار خود می سازند. طالبان و جنگجویان
مخالف دولت، از این افراد اغلب به مقصد انجام حملات تروریستی و از جمله ترور
مقامات نظامی استفاده می کنند.
چند
نکته برای نتیجه گیری
خلاصه
ای از اطلاعات داده شده در سطور قبلی، می تواند بخشی از نتائج امنیتی در سال 2014 را
به ما آشکار کند. در سال 2014 به دلیل خروج سربازان خارجی از افغانستان، طالبان
ضمن اینکه فعالیت های جنگی خود را ادامه دادند، موقعیت خود را نیز قوی تر کردند. معمولاً
مخالفان مسلح نیروهایی را برای راه اندازه حملات به مراکز امنیتی و شمار دیگر از
مراکز قوت های نظامی دولت، از میان مردم جمع آوری می کنند. با این حال، سال گذشته
بسیاری از ناظران این نکته را گوشزد می کردند که نیروهای امنیتی افغانستان فقط
فعالیت های ضد حمله را آموخته اند تا حد اقل بخشی از مناطق از دست رفته را دوباره
از مخالفان مسلح، پس بگیرند.
تا
حال موضوع باز پس گیری مناطق تحت تسلط طالبان، در سیاست افغانستان به یک موضوع پیش
پا افتاده بدل شده است. در حال حاضر، مقامات در افغانستان روی نیروهای محلی تمرکز
کرده اند که تعداد شان نیز به طور مداوم در حال افزایش است. برای همین است که
عواقب منفی ذیل را بار آورده است: «حملات درون گروهی»، حفاظت از شهرک کها و جاده
ها، ارتکاب اعمال خشونت آمیز و پایمال کردن بسیاری از نورم های اجتماعی از سوی
پولیس و سر انجام، شکل گیری ساختارهای قدرت موازی با دولت. با وضع موجود، راه حل
ایدئال در مقطع حاضر وجود ندارد، و با توجه به بسیاری از مشکلات موجود، امتناع و
انحلال نیروهای محلی نیز غیر منطقی و عملاً غیر ممکن است.
می
خواهم خاطر نشان سازم که مشکلات شرح داده شده در مقاله حاضر، مثل ترک دسته جمعی،
ساختار سایه ای طالبان میان مقامات، تلفات گسترده ی غیر نظامیان، فعالیت های
خودسرانه نیروهای امنیتی دولت و... به این معنا نیست که در سال گذشته، وضعیت به
مرحله فاجعه بار خود رسیده است. بسیاری از این مشکلات ریشه در وقایع و اوضاع دهه
1970 دارد که در طول دهه های بعدی، در ذهن مردم افغانستان به امر عادی و روزمره
تبدیل شده است.
برای
قضاوت اوضاع در این کشور، لازم است که در مورد دینامیک های محلی صحبت کنیم. از
همین منظر، بایست اعتراف کرد که وضعیت در این کشور، به میزان وضعیت سال 2013،
پیچیده باقی مانده است؛ اما این وضعیت را وخامت شدید نمی نامند. آنگونه که بسیاری
ها پیش بینی می کردند، فروپاشی ارگان های دولتی اتفاق نیافتاد. تا حال اردو و
جامعه ی افغانستان در برابر حملات طالبان و در کنار آنها افراط گرایان برای تصرف
افغانستان، از خود مقاومت نشان داده اند گرچه تلفات بسیاری را متحمل شده اند و
تلافی آن هم ساده نیست.
بطور
کلی، می توان گفت که احتمال انتقام گیری برای طالبان در افغانستان، به آینده غیر
قابل پیش بینی تبدیل شده است؛ آنهم در شرایطی که برخلاف
باور عمومی، رژیم کنونی نیز پایه استوار ندارد. همزمان، به دلیل تغییر در تاکتیک
های جنگی در شمال افغانستان، احتمال حملات تروریست ها علیه کشورهای مستقل مشترک
المنافع (СНГ)
بخصوص از دریچه های بدخشان، جوزجان، قندوز و فاریاب، بیش از پیش افزایش یافته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر