مهدی زرتشت- آستانه 16 می 2017
دی روز
خبرهای درگیری میان مهاجرین و باشندگان محل در یکی از شهرهای ترکیه را خواندم.
امروز یک ویدیو از صحنه درگیری دیدم که به شدت تکان دهنده بود. در حدی که کل روز و
تا حالا حالم بد است. ویدیویی که شرح خشونت رفته بر آن را هیچ زبانی نمی تواند
بیان کند. دقایق پیشتر هم یک ویدیوی جدیدتر دیدم. مردی جوان در حالی دستمالی به
صورت اش بسته است، در مورد حقیقت آن رویداد خشونت بار سخن می زند. حرف های او را
تا آخر شنیدم و به دلائلی، نخواستم آن زیر همین یادداشت، آن ویدیو را به اشتراک
بگذارم. اما برای من، حرف های این جوان در مورد حقیقت ماجرا، جالب و خیلی قابل
تأمل بود. به ادعای او، هر «ده نفر»ی که در این پیشآمد خشونت آمیز کشته شده اند،
افراد قانون گریز، بی بندو بار، لاابالی و یک مشت انسان های ناهنجار بودند. این
جوان، در مورد خصوصیات اخلاقی و رفتارهای مقتولین، جزئیات بیشتری بر زبان می آورد
که لزومی به تکرار و روخوانی ندارد و شما خوانندگان عزیز حتماً دیر یا زود، خودتان
آن ویدیو را خواهید دید.
با
شنیدن حرف های دردمندانه این جوان، به یاد چند سال قبل افتادم. در واقع تجربه ی
تلخی که شخصاً و از چشم سر دیدم و مشاهده کردم. سال های 2011 و 12 زمانی که در شهر
آلماتا (یکی از شهرهای جمهوری قزاقستان) دانشجو بودم، به همراه تعداد زیادی از
دانشجویان افغانستانی، در یک خوابگاه زندگی می کردیم. خوابگاهی که در آن حدود شاید
هزار دانشجو از کشورها و ملیت های مختلف زندگی می کردند. رفتار ناشیانه و وحشیانه
و عقده مندانه و هنجارگریزانه شماری از دانشجویان افغانستانی، زندگی را به کام
خیلی ها (از دانشجویان خوب افغانستانی گرفته تا دانشجویان خارجی و دانشگاه خود
کشور میزبان) تلخ کرده بود. در حدی که یکبار نزدیک بود اتفاقی شبیه آنچه در دو روز
گذشته در شهر استامبول ترکیه پیش آمد، در آلماتا نیز پیش بیاید. از خاطرات و چشم
دید خودم می گویم: واقعیت این است که برخی از شهروندان «جمهوری اسلامی» چنان از
تمدن و رفتار و فرهنگ انسانی و مدرن دور و بیگانه مانده اند که با قرار گرفتن در
یک فرهنگ و فضای قانونمدار، سیکولار، فرهنگ و معاشرت انسانی و آزادی های فردی و
اخلاقی، نه تنها عوض نمی شوند و خود را با معیار برابر نمی کنند، بلکه بدتر از
آنچه قبلاً زندگی کرده اند، به روش خودشان ادامه می دهند. اینها به جای اینکه عوض
شوند و قانونمداری و رفتار به هنجار جامعه و فرهنگ کشور را فرا بگیرند، از فضای
موجود فرهنگی که در آن قرار گرفته اند، یک برداشت مبتذل و سوء می کنند و گمانم فکر
می کنند، اینجا یعنی نهایت آزادی حیوانی. یعنی هر کاری دلت خواست بکن: خیابان
آزاری کن، داد و نعره بزن، الکُل بنوش، انسان آزاری کن، چونان گرسنگان و فقرزده
گان جنسی بیرون آمده از فرهنگ بسته و بیمار «جمهوری اسلامی» از نوع افغانستانی آن
(چنانچه شارع و شارح آن فرهنگ جمهوری
اسلامی از نسخه مثلاً محسنی، سیاف، حکمتیار، طالبان، و...) به زن و دختر
چنگ بینداز. حقیقت بسیاری از شهروندان جمهوری اسلامی همین است. در حقیقت اینها
گناهکار نیستند. گناهکار واقعی، همان نظام سیاسی- دینی است که آدم ها را چنین
بیچاره و حقیر و وحشی درست می کند. آنچه خاطرات شخصی من از زندگی در فضای یک نظام
سیاسی سکولار اما همراه با بزرگ شدگان فرهنگ و نظام «جمهوری اسلامی» می گوید و
آنچه از حرف های دردمندانه راوی رویدار خشونت بار استامبول شنیدم، به این حقیقت
رسیدم که زیر پوست فرهنگ و انسان «جمهوری اسلامی»، یک دنیای کاملی از ویرانی،
ناهنجاری، بیماری، عقده و تباهی و سیاسی جریان دارد.
این
یادداشت و حرف ها پایانی ندارد. و من مجبورم به همین یک اشاره اندک، بسنده کنم.
امیدوارم این یادداشت، احساسات خوانندگان را جریحه دار نکند. من همه را به تأمل و تعقل دعوت می کنم. رجوع به عقل و
منطق، باید مقدم تر از ایمان و اعتقاد به خدا و مذهب باشد. خدا و مذهبی که بر عقل
تقدم داشته باشد، جهالت و وحشی گری محض است و نتیجه اش، یک فرهنگ بیمار، جامعه
بیمار و بدون هیچ گونه معیاری خواهد بود.
با
آرزوی شادکامی و سلامتی تان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر