۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه


روز جهانی کارگر و درصد بالای کارگران بدون کار


مهدی زرتشت

 پیشینه
قرار بود اول ماه می 1884 دولت وقت ایالات متحده آمریکا کاهش ساعات کاری از ده ساعت به هشت ساعت در روز را به اجرا د آورد. کارگران فقیر که انتظار این روز را داشتند، اما سرانجام هیچ کاری برای آنها انجام نشد. ساعت کاری کم نشد و وعده ای که داده شده بود، عملی نگردید. کارگران در اول ماه می، دست به اعتصاب زدند و تقریباً در هزار و دو صد کارخانه اعتصاب صورت گرفت. این اعتراض که مرکز آن شهر شیکاگو بود، جمعت آن چیزی در حدود صد هزار کارگر می رسید.  کارگران اعتصابی در یک محل جمع شده و با سر دادن شعارها صدای اعتراض شان را بلند کردند. پلیس برای متفرق کردن جمعت کارگران، تلاش های شان را روی دست گرفت. اما در شروع این تظاهرات کارگری با انفجاری همراه بود که طی آن یک مأمور پلیس کشته شد و شماری نیز از دو طرف زخمی شدند. وقوع این حادثه سبب شد تا پلیس دست به تیر اندازی به سوی جمعت تظاهرکنندگان کارگر بزند. سرانجام پلیس به توسط گشودن آتش به روی تظاهر کنندگان جمعت آنان را متفرق ساخت و چندین تن را که مسبب اصلی برگزاری این تظاهرات می دانستند، دستگیر کردند. از جمله دستگیر شدگان که تعداد آنها به هشت تن می رسید، تنها فقط دو تن از آنان با حبس پانزده سال محکوم گردید و شش تن دیگر به اعدام محکوم شدند. از میان این شش تن، یکی هم قبل از اجرای حکم خود کشی کرد و پنج تن دیگر نیز اعدام شدند. با پخش این اخبار به سایر کشورهای جهان، کم کم مراسم یادبود از قربانیان جمعت کارگر در شیکاگوی آمریکا، به اجرا در آمد. این مراسم یادبود به اثر تکرار، سرانجام اول ماه می "روز جهانی کارگر" نام گرفت. این روز بخصوص در کشورهای سوسیالیستی و کمونیستی با برپایی تظاهرات های گسترده و شعارهای "زنده باد کارگر" گرامی داشت شد. از آنجایی که اسامی شش تن از مسببین تظاهرات و اعتصاب کارگری آمریکا، آلمانی بودند، کشور آلمان به سال 1933 اول می را "روز ملی" و تعطیلی عمومی اعلام کرد. (1)

افغانستان و روز جهانی کارگر
سالها جنگ و خشونت، تمام زیر ساخت های کشور را ویران کرده است. پیامده های ناگوار سالها جنگ، بیش از آنچه است که تصور می شود. یکی از مهم ترین پیامدهای ناگور آن، فقر اقتصادی و عدم اشتغال برای کارگران کشور است. بر طبق آمارهای رسمی، هم اکنون «سی درصد» از جمعیت کشور زیر خط فقر زندگی می کنند که همه از طبقات تهی دست و خانواده های کارگر است.  

سیمای پرچین و افسرده و ایمان مقاوم کارگران سر فلکه های شهر کابل را هر روز مشاهده می کنیم. هر روز فلکه ها محل تجمع صدها کارگران تهی دست و بدون اشتغال هستند. کارگرها حتا ساعت ها و روزها و هفته ها روزگار شان را سر فلکه سپری می کنند بدون اینکه کاری گیر بیاورند. شماری از آنها نیز که بخت یاری شان می کند، تنها برای چند روز در جایی کار می کنند آنهم با مزد ناچیز. حتا کارگرانی هست که نمی توانند یک روز از هفته را کار کنند. در حالی که فرزندانی که بی صبرانه انتظار نان را می کشند، در گرسنگی به سر می برند.
اکنون با گذشت یک دهه از حکومت پساطالبانی، وضعیت کار و اشتغال خراب است و هیچ بهبودی نیافته است. حتا با گذشت هر روز به تعداد جمعت بیکار کارگران اضافه می شود. هنوز کارخانه ها تأسیس نشده است، تعداد کارگاه های فعال و نیمه فعال در مقایسه به عدد کارگران خیلی اندک و ناچیز است. گذشته از آن، اکنون گزارش ها و آمارها نشان می دهد که جمعت کارگران به دلیل مشکلات اقتصادی و عدم زمینه مناسب کار و درآمد از طریق کشاورزی و صنایع دستی، هر روز به شهرها و بخصوص شهر کابل روی می آورند. وجود نا امنی های گسترده در سراسر کشور نیز باعث شده است تا زمینه اشتغال برای کارگران تنگ تر و محدودتر شود. به این ترتیب در حال حاضر با گذشت هر روز به جمعت بدون شغل کارگران اضافه می شود. فلکه های کابل محل تجمع صدها جوان، میانسال و کهن سال جمعت کارگران است. اکثر آنها حتا از دستمزد ناچیزی که در قبال دو روز یا سه روز کار در هفته به دست می آورند، ناراضی اند.  

پیامدها
طبق آمارهای رسمی اکنون در حدود «سه میلیون» از جمعت سی میلیونی کشور در بیکاری مطلق به سر می برند. بدون شک زندگی در نبود شغل و کار به عنوان تنها راه کسب درآمد و وسیله گذراندن زندگی، خیلی سخت و دشوار است. فقر دامنگیر ناشی از بیکاری و عدم درآمد کافی برای خانواده ها، یکی از بزرگترین آفت هایی است که دامنگر شهروندان کشور بخصوص شهروندانی شده است که از روستاها به شهرها پناه آورده اند. عدم شغل و کار به تعداد جمعت کارگران بدون شغل افزوده است، اکثر طبقه کارگر، آنقدر فقیر اند که نان خوردن خود را ندارند و خانواده های شان در گرسنگی و لحظه های رقت انگیزی، روز و شب می گذرانند، کارگران به دلیل نبود شغل و سپری کردن روزهای سخت بیکاری سر فلکه ها و سرک ها، تحت فشار شدید روحی و روانی به سر می برند، جماعتی از کارگران از توهین و تحقیر طبقات بالاتر از خود شان شکایت دارند، عده ای بیشتری از آنها هیچ امیدی به بهود وضعیت شان و وضعیت عمومی شهروندان کشور ندارند، چشم ها و نگاه های آنان پر از فقر و ناامیدی و فلاکت اسفباری است و در کل، شرح وضعیت اسفبار آنان را چند سطر و چند صفحه کافی نیست.
اما پیامدهای این همه بیکاری و عدم اشتغال خیلی ناگوارتر از همه است. بیکاری و عدم شغل برای خانواده های مربوط به طبقه زیردست در کنار مسأله نبود امنیت، باعث شده است با وجود مشقات فراوان، خانواده دست به مهاجرت های داخلی و خارجی بزنند. مهاجرت های که با سختی های فراوان همراه است. مهاجرت هایی که زندگی را در غربت تلخ تر از همیشه می کند و اکثر از آنان در در برزخ تحقیر و توهین و بهره کشی قرار می دهد.
یکی دیگر از پیامدهای بیکاری، رو آوردن تعدادی از جوانان کارگر به مواد مخدر است. اکنون افزایش آمار معتادین در سراسر کشور بخصوص شهر کابل، تهدید بزرگی است. وقتی از آنها مصاحبه ای گرفته شود و دلیل روی آوردن آنها به مواد مخدر پرسیده شود، اکثریت قریب به کل آنها، بیکاری و عدم اشتغال را تنها دلیلی برای رو آوردن شان به مواد مخدر می دانند. شاید حق با آنهاست. زیرا حجم بزرگ آن همه تیره بختی و فشارهای سنگین روزها بیکاری و عدم اشتغال و نبود کوچکترین درآمد به هدف اداره زندگی، روان آنها را تا آنجا خدشه دار کرده و آسیب رسانده است که ناگزیر برای فرار از لحظه های سخت و دشوار آن همه بیکاری و فشارهای روانی، به مصرف مواد مخدر به عنوان داروی فراموشی رنج ها، روی آورند. عده از آنها نیز برگشتگان عالم مهاجرت اند که در عالم کارگری، تحت فشارهای شدید روانی، به مصرف مواد مخدر روی آروده اند.  
از سویی نارضایتی عمومی میان طبقات کارگر ناشی از دستمزد پایین، مشخص نبودن ساعات کاری، برخوردهای توهین آمیز نسبت به آنها و نبود امکانات و سهولت های کاری و شغلی، از سوی دیگر باعث به میان آمدن شکاف بی اعتمادی میان دولت و کارگران کشور شده است. کارگران از وجود وضعیت حاکم، به شدت ناراضی اند و به شدت خواهان اصلاحات هستند.

احساس مسئولیت
تنها طبقه کارگر نیست که از وجود وضعیت ناخوشایند، رنج می برند. تنها کارگران به بیکاری و عدم شغل و ساعت های طولانی کار و مشخص نبودن ساعات کاری و فشارهای روانی ناشی از آن، مواجه نیستند؛ بلکه سالانه به تعداد صدها تن دانشجویی که از دانشگاه های کشور فارغ الحتصیل می گردند، نیز بکار می مانند. تنها عده کمی از طبقات کارگر و جوانان دانشجوی تازه فارغ التحصیل اگر شغلی و کاری هم گیر می آورند، در مقابل ساعت ها کار و مزد ناچیز، مورد بهره کشی کارفرما ها قرار می گیرند. آنها مجبور اند با تحمل ساعت های کار بدون احساس خستگی، مزد ناچیزی بدست بیاورند و از آنجایی که اکنون بیکاری در سراسر کشور تبدیل به یک واقعیت آشکار شده است، نمی توانند دست به اعتصاب، اعتراض و یا ترک شغل بزنند. چرا که شرکت ها و کارفرماها خیلی خوب از وضعیت موجود به نفع خود سود جسته اند و می دانند که چگونه از تراکم جمعیت بدون شغل و عدم فرصت های اشتغال در کشور، به نفع خود سود ببرند و به بهره کشی بپردازند. عدم موجودیت یک نظام اقتصادی مشخص و دارای نظم و ثبات در کشور باعث شده است تا طبقات کارگر- آنانی که توانسته اند گوی خوشبختی اشتغال را با تحمل مشقات فراوان نصیب شوند- حتا اختیار شخصی شان را از دست بدهند و همچون ماشینی در خدمت کارفرما کار کنند.
بیکاری فزاینده و وضعیت ناگوار طبقات کارگر و دانشجویان بدون شغل، بزرگترین آسیب به پیکر دولت بوده است. درست است که وجود نا امنی ها، فساد اداری و مسأله مصالحه با مخالفین مسلح، فرصت اندیشدن برای بهبود وضعیت طبقات کارگر و اصلاح ساعات کاری و سیستم اقتصادی را از دولت گرفته است، اما نادیده انگاشتن آن، پیامدهای ناگوارتری به دنبال خواهد داشت. چرا که دولت هیچ مشروعیتی ندارد در صورتی که به خیر و صلاح ملت نباشد. دولتی که نتواند رفاه ملتش را فراهم کند، اعتبارش را از دست می دهد. دولت می تواند با تأسیس کارگاه ها و کارخانه ها، و اصلاح سیستم اقتصادی و طرح یک سیستم اقتصادی کارا که بتواند به خیر و صلاح عمومی و گامی بهتر و درست تر در راه توسعه اقتصادی و رفاه همگانی، به این بحران رسیدگی کند.

-----------
1-     دانشنامه آزاد ویکی پیدیا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر