سخن

درد؛ بگذار آیینه‏ی من تو باشی.

۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه


فاصله ملت از دولت؛ در فرایند عبور از زوال
مهدی زرتشت

در میان سایر کشورهای آشوب زده و دارای تاریخ پر از نکبت و مرارت، اما افغانستان از نام و شهرت مختص به خودش برخوردار است. جنگ و قتل و قتال طولانی، درگیری ها و تنش های سیاسی دراز مدت، خانه جنگی ها و نقض صریح حقوق بشر و حقوق مدنی و طبیعی افراد (شهروندان) از بد ترین و ناخوشایند ترین پدیده ای بوده است که در گذشته و حال سرنوشت سیاسی افغانستان را در انزوای بی مآل قرار داده است.
اگر به گذشته های خیلی دوری برنگردیم، حکومت طالبانی یکی از نمونه های خیلی بد در میان تمام حکومات جوامع جهانی بود که در آن نه از حقوق افراد و شهروندان خبری بود، نه از حقوق زنان، نه از آزادی و نه از بسا عناصر یک دولت مدرن بر بنیاد آرا و خواسته های شهروندان. سیاست، جهان اندیشی، نظم و نسق دولت طالبانی همه بر بیناد عقب مانده ترین سنت استوار بود و بوروکراسی در چوکات حکومت رفته رفته جایش را به ساده ترین و سنتی ترین شیوه (زندگی کوچی گری) بدل می کرد که انسانهای اول و تشکیل نخستن گروهک های قومی و قبیله ای در ابتدای زندگی بشر از آن برخوردار بودند. در آن زمان حکومت طالب، نه از حقوق شهروندی خبری بود و نه از آزادی افراد حتا در چارچوب قانون. آزادی های عقیده، مذهب و تفکر رفته رفته از میان می رفت. به عنوان نمونه، یکی از جنایت های فجیع توسط حکومت سنت محور و عقب افتاده، پوسیده و فرسوده طالبانی، نقض آشکار آزادی بود. از آزادی بیان خبری نبود، تمام مردان ملزم به گذاشتن ریش بودند، مراکز تعلیمی و آکادمیک، رفته رفته جای خود را به چند قبضه ریش و دستار و پیراهن تنبان های بی ریخت و درازی می داد که توهین آشکار به شخصیت و آزادی افراد بود، زنان از حاشیه نیز حاشیه نشین تر شده بودند، تمام زنان محکوم به ماندن در پس دیوارهای خشتی و گلی و سیاه خانه ها شده بودند، حق تعلیم و کار و فعالیت های سیاسی و مدنی از آنها سلب شده بود، غیر مسلمانان (هندو ها و سایر اقلیت های مذهبی) با گذشت هر روز در انزوا فرو می خفتند و بنا به روایتی (؟) اقلیت های غیر مسلمان مجبور به نصب پرچم های مخصوص بر بام خانه های شان شده بودند. همین طور، تمام خواست های و نیازهای انسانی در حال صعود بنا بر فطرت طبیعی اش، در انحصار جهان اندیشی کور و سنت های بسته طالبانی قرار گرفته بود. همه چیز بر معیار نه عقل و تفکر، بل بر اساس خرد کور قبیله ای و سنت گرایی هایی بدون هیچ منطق و استدلال، قبض و بسط می یافت.
بصورت کل، چنین انگاشته می شود که با در نظرداشت تاریخ افغانستان از زمانه های دور، تا دوران طالبانی، سرنوشت جمعی با تمام کم و کیفش رفته رفته بسوی زوال و نابودی در حرکت می  نمود. اوج این نقطه، همین حکومت قبیله ای طالبانی بود که در آن تمام عناصر ملت و دولت مدرن جایش های به سنت های کور و بسته ای می داد که قیاس شان از مرز ایمان و تعبد و اسطوره و قبیله فراتر نمی رفت. اما با انحتاط این حکومت مستبد و فاقد هر نوع عناصر انسانی، سرنوشت به یکباره عوض شد. نه اینکه همه چیز به خواست و مطابق میل فراهم شود؛ بلکه تنها از این جهت که سایه تاریک و طولانی و سنگین یک حکومت بی هیچ منطق و عقلانیتی، از میان برداشته شد. بدون شک، سقوط دولت طالبانی پس از یک دهه و روی کار آمدن دولت موقت تحت حمایت آمریکا و متحدان غربی اش، شروع تازه حیات سیاسی دولت افغانستان بود. پس از آن با تشکیل دولت انتقالی و اعلام وفاداری به شعارهای تغییر و پیشرفت در ابعاد مختلف کشور و جامعه از سوی رئیس جمهور و حامیان بین المللی دولت افغانستان، شهروندان آفت زده و نیمه جان با گذشته تاریک و تلخ را نوید تازه داد. بر این اساس، امیدواری ها در اوایل دولت انتقالی به حمایت ایالات متحده آمریکا و متحدانش و با پشتیبانی سازمان ملل متحد و همزمان با شروع فعالیت های حقوق بشر و نهادهای مدافع حقوق زنان، اطفال و شهروندان، قوت گرفت. هر شهروند چشم به انتظار آینده بهتری دوخته بود. آینده ای که کابوس های گذشته، زخم های بیش از سه دهه جنگ و محرومیت های حکومت مستبدانه طالبانی را از دوش، از خاطره و از جسم آنها زدوده و آینده بهتر و خواستنی تری را برای آنها پایه ریزی کند.
در یک نگرش کلی می توان ادعا کرد که در آغاز دولت انتقالی پس از طالبان، امیدواری های زیادی می رفت مبنی بر اینکه ساختار قدرت، نظام و ادارات بی کیفیت و فاقد کار و برنامه قبلی، جایش را به یک ساختار و نظام جدید و کارا بدهد که بتواند کشور را از بحران نجات داده و هم در سرنوشت شهروندان تغییری را به وجود بیاورد؛ اما از آن زمان تا اکنون، با گذشت هر سال نه تنها که امید و آرزوهای شهروندان برآورده نشد، بلکه ناامنی های مدام در بسیاری از مناطق کشور، تنش های میان حزبی و گروهی، تنش ها میان سه قوه دولت، عدم هماهنگی و همسویی میان سایر نهادهای حکومت، فقدان انگیزه برای توسعه و پیشرفت و برون رفت از بحران، تمام باورها و اعتماد و اعتبار دولت پساطالبانی به حمایت آمریکا در در دل هر شهروندی را از بین برد.
یکی از افتضاح آمیز ترین واقعه در طول این مدت، عدم هماهنگی و همپذیری میان سه قوه دولت بود. مجلس نمایندگان افغانستان بخصوص در دور دومش تمام انرژی اش را صرف مبارزه با قوه قضا و مجریه کرد. همین طور، تنش های دوامدار میان سه قوه، گذشته از اینکه اعتبار دولت را در نزد جامعه ملل کم نبود، باعث بوجود آمدن نوعی بی اعتباری و بی اعتمادی در سطح داخلی و خارجی نیز شد. این امر خود سبب شد تا شهروندان به عنوان ممثلان دموکراسی و کسانی که با وجود فشارها و چالش های امنیتی در روزهای انتخابات رای دادند، باور خود را کم کم از دست بدهند.
گذشته از این، اما مشکلات دیگر به مراتب بدتر از تنش و بی اعتمادی میان قوای دولت بود. شیوع ویروس فساد اداری، خانوادگی کردن ادارات دولتی، نصب و عزل سلیقه ای با اعتبار و انگیزه قومی و قبیله ای، عدم تخصص در کار و خدمت و همین طور بسیاری از مشکلات دیگر، از جمله مضر ترین و مخرب ترین هیبت انسانی به باور شهروندان بود که در منجر به نوعی بی اعتمادی و در نتیجه منجر به به میان آمدن فاصله میان شهروندان و دولت شد. همچنان در طول یک دهه از شروع حکومت آقای کرزی، همه شهروندان باورمند بودند صلح سراسری پیاد شود، اما در طول این مدت، نه تنها که طالبان و گروه های شورشی مسلح شکست کامل نخوردند، مخصوصاً از دو سال به این سو، فعالیت های طالبان و گروه های شورشی مسلح آنقدر گسترده و وسیع شده است که هیچ امیدی به رسیدن به صلح باقی نمانده بلکه حتا بسیاری از مناطق کشور تحت اداره و کنترل مخالفین مسلح قرار دارد و همین طور دامنه این نا امنی ها با گذشت هر روز وسیع تر شده، در نتیجه حیات و ذهنیت شهروندان از این ناحیه در معرض آسیب قرار گرفته است. با آنکه دولت با همکاری جامعه ملل و بخصوص ایالات متحده آمریکا، طرح های مذاکره و مصالحه را برای تأمین صلح روی دست گرفتند، اما فعالیت بیش از یک سال شورای عالی صلح در کنار دولت و ایالات متحده آمریکا و دست نیافتن به هیچ نتیجه ای برای تأمین صلح و در مقابل گسترده تر شدن فعالیت مخالفین مسلح، نیز امید شهروندان را به ناامیدی در امر تأمین صلح، به میان آورده است.
همین طور، قانون شکنی ها توسط افراد و اشخاص و نهادهای دولتی، عدم تطبیق قانون، ریشه دار شدن فساد اداری، افزایش کشت و تولید و قاچاق مواد مخدر، عدم کارایی استراتیژی های اصلاحات داری، همه باعث اعتبار دولت در میان شهروندان را از میان برداشته و باعث به میان آمدن فاصله میان ملت و دولت شده است.
نتیجه
پایه، اساس و بیناد یک دولت و حکومت، مردم (شهروندان) است. در نظامی که از یکسو عنوان دموکراسی را برایش یدک می کشد، و از سویی هم، نمی تواند در برخورد با شهروندان حد اقل انتظارات آنها را بر آورده سازد، باعث به میان آمدن فاصله میان دولت و ملت شده، در نتیجه چنین دولت و حکومت اعتبار خود را در نزد شهروندان از دست داده و با از میان رفتن اعتبار و اعتماد، پایه و اساس دولت که عبارت از شهروندان باشد، دچار تزلزل می گردد.
شهروندان افغانستان پس از سقوط دولت طالبانی، همواره امیدوار بودند در سرنوشت سیاسی شان تغییر و تحول به میان بیاید، اما در طول این مدت، نه تنها که آرزوهای آنها بر آورده نشد، بلکه ادامه چالش ها، فساد گسترده در نظام و نهادهای حکومتی، عدم اطاعت و حمایت از قانون از سوی خود نظام و دولت و نهادها، تمام اعتبارات را از آن هم که بود فروکاست. در نتیجه، شهروندان نه تنها که به چشم انتقاد و از سویی ناامیدی در به بهبود سرنوشت جمعی شان، به دولت و نظام نگاه نکردند، حتا که در این اواخر هم دولت و هم حامیان بین المللی دولت افغانستان بخصوص ایالات متحده آمریکا را حد اقل در ذهن خودشان مورد انتقاد شدید قرار می دهند. از سویی، ادامه چنین روندی، باعث شده است تا یک تعداد از شهروندان با مخالفان مسلح همدست شده و یا به کارهای خلاف دیگری متوصل شوند.
مکرراً گفته شود، اساس و بنیاد یک دولت و حکومت را شهروندان تشکیل می دهد، این واقعیت حتا در یک حکومت دیکتاتور، مستبد و خود کامه نیز صدق می کند. بنا بر این، نظام و دولتی که از حمایت مردمی برخوردار نباشد، خود به خود محکوم به شکست است. این گفته نه تنها متوجه دولت افغانستان است، بلکه زنگ هشدار به حامیان بین المللی افغانستان بخصوص ایالات متحده آمریکا نیز می باشد. با این حال، تحول در سرنوشت جمعی و توسعه همه جانبه در کشور زمانی به وجود می آید که دولت مطلوب باشد. زمانی که دولت مطلوب بود، شهروندان به عنوان پایه و اساس دولت، دولت را از حمایت همه جانبه شان برخوردار می سازد. هرگاه چنین شد، بقای دولت تضمین می گردد و همین طور، یک کشور از حالت بحران عبور می کند. کشور و مردمی که از دیر هنگام بدینسو- در ادوار تاریخ چند صدساله پر از آشوب و نکبت خود- همواره به امید عبور از زوال، اما در دایره زوال قدم می زنند.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر