سخن

درد؛ بگذار آیینه‏ی من تو باشی.

۱۴۰۰ آبان ۱۲, چهارشنبه

دولت طالبان باید به انزوا کشانده شود

 مهدی زرتشت

گروه تروریستی طالبان از زمان به قدرت رسیدن شان، همواره تلاش کرده اند تا حمایت های بین المللی را جلب نموده و
زمینه به رسمیت شناختن دولت/ امارت شان را فراهم کنند. این در حالی است که ورود این گروه به کابل و تصرف تمام مناطق کشور، به قیمت زندگی و جان مردمان بی شمار ملکی در سرتاسر افغانستان تمام شده است.

بر اساس گزارش های موجود، گروه طالبان به شدت در تلاش است تا با حمایت و لابی گری دولت پاکستان، به حامیان منطقه ای خود افزوده و بدون هیچ تعهد و نشان دادن نشانه هایی از تشکیل حکومت فراگیر ملی و همینطور تعهد قاطع به رعایت مسائل حقوق بشری و آزادی بیان، از جامعه جهانی بخواهد تا حکومت آنها را به رسمیت بشناسد.

افکار عمومی در افغانستان با تسلط گروه طالبان، به شدت آشفته است. نهادهای حقوق بشری، دفاع از حقوق زنان و جامعه مدنی عملاً از هم پاشیده و شمار رسانه هایی که طی بیست سال اخیر با تلاش و زحمت های فراوان ساخته شده بودند، یکی یکی از بین می روند و حذف می گردند. اجتماعات مدنی و اعتراض های زنان نیز در کوچه و خیابان های کشور- از هرات تا مزار و از مزار تا کابل- با کوبیدن شلاق به سر و صورت خبرنگاران و تظاهرکنندگان و شلیک گلوله ها، به پایان می رسد. از گوشه و کنار کشور هر روز رویدادهای جدیدی مبنی بر نمایش خشونت طالبان علیه مردمان ملکی بخصوص اقلیت های قومی و مذهبی، ثبت می گردد. محلات مختلف بخصوص در ولایات و مناطق روستایی کشور، زیر تهدید و ظلم این گروه، خالی از سکنه می شوند و موجی ناامیدی و ترس و مرگ آسمان زندگی تمام مردم کشور را تیره و تار کرده است.

اکنون نزدیک به چهار ماه از حکومت خود خوانده گروه تروریستی طالبان می گذرد؛ اما نشانه ای از نرمش و تغییر در دیدگاه سیاسی و فرهنگی و مدنی طالبان دیده نمی شود. واضح است که دیدگاه سیاسی طالبان تغییر نخواهد کرد. طالبان امروز با طالبان قبل از حمله آمریکا به افغانستان، نه تنها فرقی ندارد؛ بلکه این گروه اکنون پوتانسیل مخرب بیشتری برای فروریزی و ویرانی دارند.

اکنون سرنوشت مردم افغانستان بیش از حد تصور، غم انگیز و ناامید کننده است. جامعه زنان تحصیلکرده افغانستان حبس و در انقراض روحی و روانی قرار دارد، آزادی بیان از بین رفته است و فعالیت حزبی و رسانه ای از بلندگوی قبیله ای و از حنجره خشن طالبان تعریف می گردد و موجی گرسنگی و فقر اقتصادی همچون ابر تیره می رود تا تمام آسمان زندگی مردم را بپوشاند. گروه تروریستی طالبان نمی تواند ابداً بپذیرد که حکومت فراگیر ملی تشکیل دهد. برای آنها فقط یکنوع حاکمیت سیاسی قابل تعریف و پذیرش است و آن، حکومت تک قومی با ایدئولوژی آپدیت نشده کوه و دشت و رادیکالیسم دینی است.

اکنون اما موج تازه از نگرانی ها شکل گرفته است. تلاش گروه طالبان برای جلب حامیان منطقه ای و نگران کننده تر از همه، تلاش آنها برای جلب حمایت های بین المللی و به رسمیت شناخته شدن دولت شان، مسأله ای است که به کابوس واقعی مردم رنج دیده افغانستان مبدل شده است.

با مرور به کارنامه سیاه و آگنده از جنایت گروه طالبان چه قبل از حمله آمریکا به افغانستان و چه در دوره جدید، هر گونه نرمش و سازش با این گروه از سوی کشورهای منطقه، سازمان های جهانی و جامعه بین الملل، ستم آشکار به مردم افغانستان است. حمایت از طالبان و به رسمیت شناختن حکومت این گروه، پاشیدن نمک به زخم مردم افغانستان است. مردم افغانستان اکنون با درک شرایط موجود، به توجه و حمایت بیشتر جامعه جهانی نیاز دارد.

با درک شرایط حاد مردم افغانستان، عدم حمایت کشورهای منطقه و جامعه جهانی از طالبان نه تنها می تواند کورسوی امیدی برای مردم کشور باشد؛ بلکه می تواند به انزوای سیاسی گروه تروریستی طالبان نیز بینجامد. گروه طالبان باید در انزوای سیاسی و تحت شدیدترین فشارها قرار گیرد. شکی وجود ندارد که این گروه از هر لحاظ توان و ظرفیت اداره یک کشور را ندارند و تداوم حضور آنها، فقط باعث گسترده تر شدن دامنه فاجعه خواهد بود.  

 link of article in Hazara International Website:

https://www.hazarainternational.com/fa/?p=25126&fbclid=IwAR1Tng58mrwHHJzfEgpMoeFtPIDNEfTu6FH8mFiCLrO1dvBTTzZSttnNcCw

 

 

۱۴۰۰ مرداد ۲۷, چهارشنبه

خاطره؛ بیست سال در سایه توهم و ترس

مهدی زرتشت 

15.08.2021

به خوبی به یاد می آورم. آنگونه که کوچکترین جزئیات آن از خاطرم پر نزده است: کودک بودم. در میان خیلی
از کودکان سرخوش دهکده کوچک مان. زندگی گرچه سخت بود و تقریبا هیچ بنیه اقتصادی قابل توجه در بساط پدران ما وجود نداشت. این سخن برای کسانی که طعم تلخ ناداری و فقر را چشیده اند، مطمناً معنی عمیق تری دارد. با این حال خوشحال بودیم، با کوچکترین بهانه، به صورت هم می خندیدیم، حس می کردیم از پس ابرهای تیره، نخی از امید خودش را به دست ما گره زده است. صبحگاهان را با صدای رادیوهای قدیمی پدران مان آغاز می کردیم. چیز زیادی از آنچه در اخبار گفته می شد، نمی فهمیدیم؛ اما گزارش های پر آب و تاب خبرنگاران از وقایع خونین کشور، خاطر کودکانه ما را می آزرد. هرچه بزرگتر می شدیم، به یأس و ناامیدی ما افزوده می شد.

چند روز می شد که آوازه بدی سر زبان های مردم دهکده می پیچید: قتل عام، بی رحمی، خشونت و... و خلاصه چیزهایی می شنیدیم که هوس زندگی را در تخیل کودکانه ما از جهان زیبا، پژمرده می کرد. انگار تمام آسمان کوچک دهکده را غبار ترس و ناامیدی فرا گرفته بود. حس می کردیم، شاید چند روزی زنده باشیم. شاید هم نه. بازهم شاید آری. زیرا مرگ پایان همه چیز است.

نیمه های روز بود. غبار وحشت، همچون ابر تیره سایه خودش را بر تمام آسمان دهکده گسترانده بود. کودکان پسر و تمام همسالان، نیمه های آن روز جمع شده بودند. چنانکه در عدم هیچ هشیاری، راهی بلندای یک کوه شدیم که بر نقطه آغاز دهکده ما از سمت شرق، اشراف کامل داشت. پشت صخره های سیاه و خاکستری سنگ های آفتاب خورده، پنهان شدیم. هر لحظه همچون پرنده های زخم خورده، سر خود را بلند می کردیم و نیم نگاهی به جاده خاکی می انداختیم.

فصل کار بود. خیلی مردم دهکده در سایه سار چپرهایی از خاشاک خرمن های گندم را زیر و رو می کردند. هرچند که امیدی نبود؛ اما انگار حس موهوم و گنگی ناشی از غریزه ذاتی، در چنان اوضاعی، رمق از بازوهای کارگر شان نربوده بود.

حدود یک ساعت گذشت. من و کودکان همسال ام، پشت آن دیوارهای سنگی کوه پیر، چشم به جاده خاکی دهکده دوخته بودیم. ناگهان، سر و صدایی در گوشهای ما پیچید. غَر و غُر و ترانه ای که با لحن کش دار ترانه های پشتو را با ریتم خاصی می خواند. فقط طی چند دقیقه مختصر، دیدیم که قطاری از داتسن های نو کهنه در حالی که پرچم های سفید بر گیره های آهنی آن بسته بودند، از کناره کوه نمایان شدند. سایه سنگینی از رعب و ترس، نه تنها تمام وجود ما را بلکه تمام زادگاه ما را فرا گرفته بود: طالبان بودند. خودشان بودند. با دستارهای سفید، موهای بلند و پرچم سفید.

***

چند سال پس از آن روز، در یکی از روزها آوازه شد که آمریکا به افغانستان حمله می کند. روز بعد، این آوازه ها به حقیقت پیوست. صبح یک روز خزان در حالی که کوله پشتی هایی از کتاب مکتب را روی شانه انداخته و به سمت مکتب می رفتیم، جنگده های آمریکایی قطار قطار از فراز آسمان زادگاه، می گذشتند و می گذشتند. حس امید چون گیاهی در شرف بهار، در دل مان هردم جوانه می زد. نگاه ها و لبخندهایی از خوشی، چهره کودکانه من و تمام همسالانم را برق انداخته بود. حس می کردیم، سایه مرگ جایش را به آفتاب زندگی داده است.

***

درس خواندیم. دانشگاه رفتیم. برای ادامه تحصیل، با شوق و انگیزه تمام، تلاش کردیم. فکر می کردیم ما برای این سرزمین درددیده و توده ی خاکستر، بارانی می شویم تا سبز شود. چهار سال پس از روزی که خبر سقوط «امارت ...» را شندیم، دوباره غبار وحشت و ناامیدی، بر ما چیره شد. این غبار سیاه رفته رفته و تا امروز تمام آسمان سرزمین را فرا گرفت.

***

هیچ شد. ما ماندیم و دنیایی از «هیچ». من و جسم غنوده در غم و غربت. تمام آرزوهای ما دود شد. چه اندازه غم انگیز! سرزمین: این خونابه ای محکوم به سیاهی از کودکی تا میانسالی، بغض اش را بر صورت غم زده ما نشکست. امروز دوباره حس ترس و وحشت بیست سال قبل در من زنده گشت. و این لحظه با اندوه عمیق و جانکاه، شعری را دکلمه می کنم که با گذشت هر روز، معنای عمیق تری برایم پیدا می کند: «این وطن، هرگز برای من وطن نبود». یعنی «وطن» نشد. 

۱۳۹۹ اردیبهشت ۹, سه‌شنبه

طالبان خواستار آزادی یک تروریست داعشی از حکومت کابل شد


«چون و چرا در حواشی سازمان دهنده‌ی حمله بر سفارت آلمان که پیوند طالب و داعش را بر ملا می‌سازد»

آندری سیرینکو- روزنامه مستقل (независимая газета)
برگردان: مهدی زرتشت

طالبان افغان و خلافت اسلامی (هردو به عنوان گروه متخاصم علیه روسیه) آشکارا با همدیگر پیوند دارند هرچند که در دیدگاه عام در بازار جهاد منطقه‌ای به عنوان رقیب هم عمل می‌کنند. موضوع اساسی چنین برآیند رسوایی است که امروز در کابل فوران کرد، آنهم در پی درخواست طالبان برای آزادی لیل‌الدین گلاب الدین از زندان دولتی افغانستان که در حقیقت طراح اصلی حمله بر سفارت آلمان در سال ۲۰۱۷ در کابل بود.
همانگونه که قبل از این هم گزارش شده بود، رهبری طالبان در نتیجه معامله سیاسی با ایالات متحده آمریکا، موافقت واشنگتن را برای آزادی پنج هزار زندانی جنجگوی طالب به شمول فرماندهان این گروه از زندان دولتی افغانستان بدست آورده بود. بر مبنای همین توافق نامه است که اکنون طالبان از اشرف غنی رییس جمهور افغانستان مصرانه تقاضا دارد تا حامیان خود را که در حال اجرای حکم به خاطر اقدامات تروریستی این زندانیان است، مجبور کند تا دست از کار بردارند.
اکنون اما در میان پنج هزار جنگجویی که گروه طالبان خواستار آزادی آنان از زندان کابل هستند، لیل‌الدین گلاب الدین سازمان دهنده‌ی اصلی یکی از مرگبارترین حمله تروریستی پایتخت افغانستان نیز شامل است. مسوول انفجار یک تانکر از مواد منفجره جلوی سفارت آلمان که در سی و یکم ماه می سال ۲۰۱۷ به وقوع پیوست. در نتیجه این حمله مهیب در یک محله دیپلمات نشین شهر کابل نزدیک به ۲۰۰ نفر کشته و ۴۶۰ نفر دیگر هم زخمی شدند. در میان قربانیان، یازده شهروند ایالات متحده آمریکا نیز شامل بود. همچنین این انفجار مرگبار، جان دو تن از خبرنگاران و همینطور شماری از کارمندان سرویس امنیتی سفارت و ناتو را نیز گرفت.
حمله سی و یکم می موجب واکنش گسترده در جهان شد. نه تنها اشرف غنی رییس جمهور افغانستان و شماری از کشورها (به شمول روسیه)؛ بلکه دونالد ترامپ شخصا طی تماس به رهبری دولت افغانستان، این حمله را محکوم و تسلیت گفت. رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا در تماس تلفنی سازمان دهندگان این حمله را «دشمنان همه ملت‌های متمدن» نامید.
پس از حمله سی و یکم می، رییس جمهوری افغانستان به امنیت ملی کشور فرمان داد تا سازمان دهندگان این جنایت را پیدا کند. در اسرع وقت، امنیت ملی افغانستان تایید کرد که سازمان دهنده انفجار موتر مواد سوخت بر سفارت آلمان در کابل، ساکن بومی شهرستان ]ولسوالی[ موسهی ولایت کابل بنام لیل‌‌‌الدین گلاب الدین است که موفقانه بازداشت شده است. در بازجویی که از گلاب الدین صورت گرفت، مشخص شد که وی پس از پیوستن به گروه طالبان برای آموزش اساسی حملات تروریستی در یک مکان مخصوص در شهر کوته پاکستان، تحت آموزش ویژه قرار گرفت. (آنجا شورای کوئیته است؛ شورای عالی جنبش طالبان). او طی دو و نیم ماه به عنوان سازمان دهنده این حمله از سوی مولوی مصطفی از فرماندهان برون مرزی طالبان تحت آموزش قرار گرفت. پس از گذراندن دوره آموزش در قرارگاه طالبان در کوئیته، گلاب الدین به ولایت لوگر در شرق افغانستان فرستاده شد؛ جایی که او به عنوان عامل اوپراتیفی شبکه تروریستی «ناسورات- بهار» [Насурат-Бахар] درآمد. به گفته سازمان امنیت ملی افغانستان، این ساختار به نوبه خود بخشی از سازمان تروریست منطقه‌ای «شبکه حقانی» است. جنگجوترین فراگسی طالبان افغان که در ارتباط خیلی نزدیک با سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) است.

اینجاست که داستان جالب می شود. هیچ شکی وجود ندارد که حمله سی و یکم می ۲۰۱۷ بر سفارت آلمان در کابل از سوی لیل الدین مستقیماً به دستور رهبری «شبکه حقانی» طالبان انجام شده است. امروز تقاضای مصرانه طالبان برای آزادی لیل‌الدین از دولت افغانستان، ارتباط نزدیک و بایگانی شده‌ی او را با این گروه تایید می‌کند. همینطور، به خاطر داشته باشیم که سه سال قبل، گروه طالبان مسوولیت این حمله جنایتکارانه را به عهده نگرفت. علاوه براین، قبلاً به تاریخ یکم جون ۲۰۱۷، «دولت اسلامی» [Исламское государство] طی بیانیه‌ای دست داشتن خود در انفجار این تانکر سوخت جلو سفارت آلمان را به عهده گرفت؛ در حالی که طالبان هرگز این ادعا را رد نکردند.
امنیت ملی افغانستان قبلاً نه تنها در مورد روابط نزدیک گروه طالبان شاخه «شبکه حقانی» با سازمان اطلاعات پاکستانی بارها گفته بود؛ بلکه از ارتباط این گروه با «دولت خراسان» شاخه افغانستان داعش نیز تاکید کرده بود. به خصوص گفته شده بود که طالبان مسوولیت شماری چند از حملات تروریستی را به عهده گرفته بود: اگر در جریان حملات جنایتکارانه نیروهای امنیتی افغانستان و یا نیروهای خارجی جان باختند، طالبان اعلامیه دادند و مسوولیت آن را به عهده گرفتند؛ اما زمانی که در این حملات بیشتر قربانیان از میان مردم ملکی بودند، آن وقت سازمان دهنده دولت اسلامی (داعش) بود. ضمنا این حدس و فرضیه هم وجود دارد که شبکه تروریستی محلی تحت نام «نصرت- بهار» در ولایت لوگر که توسط لیل‌الدین گلاب الدین بوجود آمد، در حقیقت «سهم کنترل کننده» که متعلق به سازمان میان- اطلاعاتی پاکستان است.
با توجه به این که مسوولیت انفجار سی و یکم می ۲۰۱۷ را دولت اسلامی به عهده گرفت، لیل‌الدین گلاب الدین سازمان دهنده‌ی این حمله به طور رسمی به عنوان یک جنجگوی داعش با توجیه کامل حقوقی شناخته و مشخص می‌گردد. در این صورت، طالبان حق ندارند خواستار آزادی او از زندان دولت افغانستان باشد. اگر طالبان آشکارا اعلام می‌کنند که لیل الدین عضوی از شبکه تروریستی این خود آنهاست، پس روابط خود با داعش را نیز به رسمیت می‌شناسد؛ زیرا همین جنگجویان می‌توانند همزمان با دو مارک جهادی طالب و «خلافت اسلامی» رخ از نقاب نمایان سازند.
خلاصه کلام اینکه اوضاع به شدت مبهم و حساس است. هنوز مشخص نیست که رهبران طالبان و متحدان مقطعی آنها از میان کشورهای آزاد و نه زیادی آزاد چگونه انتخاب می‌شوند. طوری که سازمان امنیت ملی افغانستان در کابل اعلام می‌کنند «در مورد آزادی پانزده تن از خطرناک‌ترین زندانی طالبان از زندان، قبلا نیز دولت افغانستان با طالبان اختلاف شدید داشتند.» «طالبان به آزادی پنج تن از زندانیان شان اصرار دارند که دست شان تا بازو به خون آلوده است؛ از جمله آنها لیل الدین گلاب الدین. دولت اشرف غنی هنوز بطور جدی مصمم است که این افراد را آزاد نکند؛ اگرچه این مساله می‌تواند بر روند صلح تاثیر بگذارد و روابط با واشنگتن را سردتر کند
اکنون مقامات کابل از موضع شماری از سازمان‌های بین المللی حقوق بشری که تاکید دارند، تمام الزامات برای آزادی شبه نظامیان گروه طالبان از جمله لیل‌الدین تروریست باید برآورده شوند، حیرت زده شده‌اند. به عقیده کارشناسان، این یک وضعیت سردرگم کننده است. تروریست‌های که طالبان برای آزادسازی آنها اصرار دارند، دست شان در قتل صدها نفر آلوده است. روی هم رفته، لیل الدین نه تنها مسوول حمله بر سفارت آلمان است، بلکه حمله بر دانشگاه آمریکایی در کابل را نیز او فرماندهی کرده بود. او و افرادی همانندش مرتکب قتل‌های زیاد و جنایات ضدبشری شده‌اند و آزادی آنها، امروز به معنای دادن اجازه برای اعمال جدید تروریستی و تبدیل آنها به «قهرمانان جهاد» است.

داستان لیل الدین گلاب الدین نه تنها رابطه طالبان را با «شبکه حقانی» آشکار می‌سازد؛ بلکه رابطه این گروه را با داعش نیز بر ملا می‌سازد. همچنین این داستان فعالیت سازمان اطلاعات پاکستان را نیز روشن می‌سازد با این نظریه که آمریکا سعی دارد از بازی تعویض زندانیان برای کشف جاسوسان «آی‌اس‌آی» پاکستانی از میان طالبان و جنگجویان داعش که می‌توانند چیزهای زیادی در باره فعالیت‌های خرابکارانه اسلام آباد در منطقه بر ملا سازند، استفاده کند. همچنین قابل تذکر است که همزمان با تلاش طالبان برای بیرون آوردن یک قاتل مثل لیل‌الدین از زندان کابل، وزارت خارجه پاکستان نیز سعی دارد تا از طریق کانال‌های رسمی به آزادی اسلم فاروقی رهبر گروه داعش شاخه افغانستان که تبعه پاکستان است، اقدام نماید.
با این حال، بر اساس اطلاعات «روزنامه مستقل»، دولت افغانستان قصد ندارد اسلم فاروقی را به پاکستان تحویل بدهد و بطور جدی گزینه تدویر یک جلسه دادگاه عمومی برای «امیر» داعشِ شعبه افغانستان را با نمایندگی گسترده‌ای از ناظران بین المللی در نظر دارد. منابع ما در کابل شک ندارند که در جریان جلسه دادگاه، مدارک قانع کننده از ارتباط سرویس‌های ویژه پاکستان با تروریست‌های داعش که مرتکب جنایت خشن در افغانستان شده‌اند، ارائه شود. امکان دارد که در جریان محاکمه اسلم فاروقی، لیل‌الدین گلاب الدین نیز در مورد پیوند طالبانِ «شبکه حقانی» با «دولت اسلامی» و سرویس‌های جاسوسی پاکستان به جامعه جهانی سر سخن را باز کند.
در حال حاضر، ناظرین کابل منتظر واکنش ایالات متحده آمریکا در پیوند به مسأله آزادی لیل‌الدین گلاب الدین است. از یکسو، مقامات آمریکایی برای منابع طالبان در حال لابی‌گری هستند و از کابل می‌خواهند تا همه شبه نظامیان را که در لیست «پنج هزار زندانی» قرار دارند را آزاد کند. از سوی دیگر، امروز سخن در مورد احتمال آزادی قاتل صدها نفر از جمله شهروندان آمریکایی است که جنایات او، زمانی توسط دونالد ترامپ نیز محکوم شد. بعید نیست که در گیرودار انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، رای دهندگان آمریکا نسبت به قاتل هموطنان خود، از انسانگرایی بی حد و مرز کاخ سفید، قدردانی کنند.

۱۳۹۸ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

مسکو بازنده انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان است


آندره سِرینکو- «روزنامه مستقل» مسکو
برگردان: مهدی زرتشت

تیم انتخاباتی «صلح و اعتدال» درست دو ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری افغانستان از هم فروپاشید. این پیشآمد موضع متزلزل حنیف اتمر را که یکی از سیاستمداران طرفدار روسیه شمرده می شود، به شدت ضعیف ساخت. کارشناسان مسایل سیاسی در کابل به این باور اند که فروپاشی تیم «صلح و اعتدال» قابل پیش بینی بوده و محاسبه مسکو بالای حنیف اتمر از همان آغاز نادرست بود. 
روز یک شنبه، 28 جولای 2019 کمپاین انتخاباتی برای احراز کُرسی ریاست جمهوری در افغانستان رسماً شروع گردید. در انتخابات نزدیک به 18 کاندیدا اشتراک دارند، در حالیکه کارشناسان شانس صرف دو تن آنها را برای احراز کُرسی ریاست جمهوری این کشور جدی ارزیابی می نمایند. بر اساس نظر سنجی های افکار عامه و ارزیابی های کارشناسانه، در حال حاضر پیشتاز کمپاین انتخاباتی، محمد اشرف غنی، رئیس جمهور برحال کشور می باشد. کارشناسان رقیب غنی را در این کار زار، رئیس اجرائیۀ کشور عبدالله عبدالله را می پندارند.   
تا همین اواخر، کارشناسان حنیف اتمر، مشاور سابق شورای امنیت ملی افغانستان را به عنوان یکی از کاندیدان اصلی به کُرسی ریاست جمهوری می خواندند، در حالیکه در شرایط کنونی شانس وی برای پیروزی، نهایت کمرنگ و توهم آور  به نظر میرسد. این خبر قبل از همه برای ضمیر کابولوف، نمایندۀ خاص رئیس جمهور روسیه برای افغانستان، و همچنان حامد کرزی، رئیس جمهور پیشین افغانستان ناخوشایند است؛ زیرا معلومات که روزنامۀ ما در دست دارد، دقیقاً همین دو تن در عقب «پروژۀ اتمر» قرار داشتند. 
قرار شایعات، به اتمر حتا مبلغی حدود 60 میلیون دالر کمک حمایتی نیز اختصاص داده شده است، با این حال، اما مشخص نیست چه بخش از این مبلغ، به دست واسطه بازان کمیسیون رسیده است. ضمیر کابلوف حنیف اتمر را علناً کاندیدایی خواند که با روسیه سمپاتی دارد که این واقعیت، پیامدهای غیر قابل پیش بینی برای رئیس سابق امنیت ملی به دنبال داشته است. از یک سو، این امر برخی از سیاستمداران مطرح افغانستان را که در سالهای اخیر نفوذ خود را از دست داده اند به طرف اتمر کشانید، که در نتیجۀ اتمر توانست دسته انتخاباتی را تحت عنوان «صلح و اعتدال» ایجاد نماید. از جانب دیگر، مخالفین اتمر فرصت یافتند تا او را در ارتباط داشتن با دولتهای خارجی متهم بسازند، چیزیکه مورد استقبال افکار عامۀ افغانستان قرار نمی گیرد».  
در عین حال، عواقب منفی تصویر «کاندیدای ناکام مسکو» یگانه عاملی نبود که چانس پیروزی حنیف اتمر را در کمپاین انتخاباتی برهم زد. با گذشت یک شبانه روز و پس از اعلام رسمی کمپاین انتخاباتی، دفعتاً دو تن از سیاستمداران مطرح افغانستان عطاء محمد نور و یونس قانونی (هردو از قوم تاجک بوده و اعضای پُر نفوذ حزب جمعیت اسلامی می باشند) اعلام داشتند که از دسته انتخاباتی «صلح و اعتدال» خارج می شوند. این واقعه ضربه شدیدی بر حنیف اتمر بوده، و دشوار است گفته شود که او دوباره خودش را جمع و جور کند. نور و قانونی قرار بود آرای تاجکان را به نفع اتمر در ولایت شمالی افغانستان تأمین نمایند. علاوه بر آن،  قانونی منحیث معاون اول در تکت انتخاباتی اتمر ثبت می باشد. تغییر این وضعیت بر اساس مواد قانون انتخابات افغانستان نهایت دشوار به نظر می رسد. 
منابع روزنامۀ ما  در کابل گذارش میدهند:  پس از آنکه حنیف اتمر تقاضای عطاء محمد نور (والی اسبق ولایت بلخ) را مبنی بر اعلام وی به عنوان صدر اعظم کشور پس از موفقیت در انتخابات رد نمود، عطا محمد نور بر آن شد تا این دسته انتخاباتی را ترک بگوید. اتمر در برابر عطاء محمد نور استدلال نمود که : « قانون اساسی افغانستان نهادی به نام صدارت را اصلاً قید ننموده است، بنابراین چنین مقامی را وعده داده نمی تواند. به خاطر ایجاد پُست صدراعظم، نخست باید قانون اساسی تعدیل گردد، تعدیل و تغییر مواد قانون اساسی نیازمند پروسۀ معین حقوقی قانونی می باشد. » اما توضیحات اتمر مورد قبول قرار نگرفته، و نور آنرا یک نوع «پرت کردن» قلمداد نمود. بدین ترتیب، نور از دسته انتخاباتی اتمر خارج گردیده و در حال حاضر برای شمولیت با سایر دسته های انتخاباتی داخل مذاکره گردیده است. 
طبق معلوماتِ که روزنامۀ ما در اختیار خویش دارد، عطاء محمد نور در حال حاضر مشوره هایی را با داکتر عبدالله به راه انداخته است. اما دور از امکان نیست که این تحرکات نور نمایشی بوده، و بدین ترتیب می خواهد موقف خود را برابر رئیس جمهور غنی بزرگ جلوه دهد. بلی، شکی نیست که میان غنی و نور مناقشه جا داشته است، اما در حال حاضر منافع جای احساسات را می گیرد. نور علاقمند است تا از کاندیدای پیروز حمایت نماید، تا بدین ترتیب در پایان کار امتیازات سیاسی، اداری، مالی بدست بیاورد. رئیس جمهور غنی پیشتاز کمپاین انتخاباتی بوده، بنابراین نور امکان و شانس پشتیبانی از رئیس جمهور برحال را مستثنی نمی داند. دور از امکان نیست که اتحاد تکتیکی با نور به نفع رئیس جمهور غنی نیز تمام شود، اگرچه در تیم وی اشخاص با اعتباری مانند امرالله صالح و دیگران حضور دارند. 
با این حال، برخی از تحلیلگران در کابل به محتمل بودن اتحاد انتخاباتی میان نور و غنی شک دارند: «اینکار از نظر اقتصادی برای تیم رئیس جمهور برحال نهایت سنگین تمام خواهد شد. والی پیشین بلخ، شخصی است که به زندگی پُر از تجمل عادت داشته و تقاضاهای بلند مالی دارد. بطور مثال در دهلیزهای کابل این روزها در مورد هدیه ای که عطاء نور به همسرش داده است بحث ها جریان دارد. طبق شایعات، هدیه مذکور جواهرنشان بوده و هفت صد هزار دالر امریکائی قیمت دارد. البته، این عمل نشان میدهد که آقای نور شخص سخی بوده و همسرش را دوست میدارد. اما اتحادهای سیاسی با وی می توانند نهایت گران تمام شوند.» 

  منابع روزنامۀ ما علت بیرون رفتن یونس قانونی را از تیم اتمر را  «شک و تردید به جای» وی در مورد پیروزی حنیف اتمر در انتخابات پیشرو می دانند. همچنان به نظر می رسد که یونس قانونی بدین ترتیب خواسته تا «همبستگی خود را از موضعگیری» نور که یکی از رهبران حزب جمعیت اسلامی می باشد، به نمایش بگذارد. به دنبال آن، یکی از صاحب نظران مسایل سیاسی در کابل اظهار می دارد که: «روی همرفته، نتیجه طوریست که کاندید طرفدار روسیه بدون حمایت رأی دهندگان تاجک تبار باقی ماند. در حقیقت می توان گفت که این وضعیت شکست قاطع اتمر می باشد، زیرا انسجام رأی دهندگان پشتون تبار نیز غیر قابل تصور است.» 
کارشناس دیگر افغان علاوه می نماید : «انکشاف اوضاع کنونی ضربۀ شدیدی به عزت نفس حنیف اتمر تلقی میگردد. اول، اتمر همیشه یکی از روشنفکران بلند مرتبه محسوب می گردید، کسی که قادر بود هرگونه پدیده و اوضاع را بخوبی محاسبه و ارزیابی نماید. دوم، اتمر افسر اسبق استخبارات (خاد) افغانستان بوده، و این تجربه نیز وقار سیاسی او را منحیث یک سیاستمدار عملگرا و با محاسبه بالا میبرد.و بالاخره در قدم سوم، اتمر برخاسته از ولایت لغمان است، باشندگان لغمان را مردمان ماهر و هوشیار می نامند، کسانی را که نمی توان فریب داد. اما اینک خود اتمر را فریب دادند و از او سبقت جستند. این وضعیت از نظر روانی برای وی نهایت دشوار تمام می شود.» 
وضعیت سیاسی حنیف اتمر اوضاع را برای دو جناح «کابولوف کرزی» نیز ناخوشایند می سازد. این دو به طور سنتی بر تدوین پالیسی کرملین در استقامت افغانستان تأثیر زیاد دارد. حمایت این دو از مشاور اسبق امنیتی افغانستان نادرست از آب درآمده، و هرگاه کدام معجزه ای رُخ ندهد، مسکو در برابر شکست دردآور سیاسی در انتخابات ریاست جمهوری افغنستان قرار خواهد گرفت.  کارشناسان مسایل سیاسی در کابل به این باور اند که: «آقایان کابولوف و کرزی بی وقفه تلاش نمودند تا مناسبات کرملین و ارگ را برهم بزنند، شاید در عوض آنها به رهبری روسیه وعده داده بودند تا کاندیدای طرفدار روسیه را در کابل به قدرت برسانند. اما تلاش ها با شکست مواجه شد. اکنون احتمال آن میرود که این شکست مسکو را وادار سازد تا همکاران  و مشاورین تازه، آگاه، آشنا با وضعیت واقعی در این کشور را جستجو نماید، و بالاخره منجر به تجدید نظر در مناسبات روسیه افغانستان خواهد گردید. 
___________________________
یادداشت: این نوشته در هفته نامه «جاده  ابریشم» منتشر شده است. 
لینک مستقیم مطلب: 



۱۳۹۸ مرداد ۲, چهارشنبه

سیماسمر رفت؛ آینده حقوق بشر در افغانستان چه خواهد شد؟

نویسنده: مهدی زرتشت
کوئطه- 18 جولای



دکتر سیماسمر رئیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، پس از هجده سال خدمت، مسئولیت اش را به شهرزاد اکبر، واگذار کرد.
پس از یک دوره جنگ های خانمانسوز و فاجعه بار جهادیست ها در افغانستان، و به دنبال آن، روی کار آمدن رژیم بدنام  و متحجر طالبان، تمام جغرافیای افغانستان در آتش جهل و خشونت و کشتن، شعله ور بود. اما با حمله نظامی ایالات متحده آمریکا به افغانستان و سرنگونی رژیم مخوف طالبان، یک صفحه جدیدی از سرنوشت و آینده به روی نسل ماتم زده افغانستان گشوده شد. تا اینجا یکی از مهم ترین پیامدها و بازنمودهای حضور جامعه جهانی در افغانستان پس از رژیم طالب، بوجود آمدن نخستین کمیسیون رسمی تحت عنوان «کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان» بود. این کمیسیون درست در زمانی بوجود آمد که پرونده های قطوری از خشونت و جنایت های ضد بشری، روی میز قضاوت قرار داشت و بدتر از همه اینکه، چهره های مشهور و مخوف جنایات حقوق بشری، هنوز هم به قدرت گذشته خود باقی بوده و در شکل گیری و ساختار دولت موقت و دولت انتقالی (از 2001 تا 2003) همچنان در رأس هرم قدرت قرار گرفتند.
آن زمان، بزرگترین سوالی که می شد مطرح کرد، این بود: کمیسیون مستقل حقوق بشر چگونه می تواند موفق شود؟ این کمیسیون چگونه می تواند در برابر چهره های خشنی بایستد که با پرونده های سیاه خود، بر مبنای ساختار قبیله ای جامعه افغانستان، در رأس هرم قدرت قرار دارند؟ و اینکه آیا مسأله ای بنام حقوق بشر در ساختار دولت جدید، می تواند صرفاً یک عنوان باشد یا عملاً سازمانی که واقعاً می خواهد برای کاهش دردهای مردم رنجدیده افغانستان، کاری انجام دهد؟.
پاسخ این سوال ها طی هجده سال اخیر، کم و بیش مشخص شد. هرچند که با درک واقعیت های موجود (آنگونه که در فوق اشاره رفت) انتظار نمی رفت مسأله حقوق بشر در افغانستان تا اینجایی کار، به پیروزی های نائل شود؛ اما مسأله حقوق بشر به عنوان یکی از ارزش های بسیار مهم در عصر امروز، برای نخستین وارد ادبیاتن سیاسی و حقوقی افغانستان گردید.

مطرح شدن مسائل مهمی چون «عدالت انتقالی» (Transitional Justice)، مسائل اساسی حقوق سیاسی زنان، منع خشونت علیه زنان، ارائه راهکارهای اساسی برای کاهش خشونت و مبارزه علیه رسم و رواج های ناپسند و زن ستیزانه که از روزگار دور در افغانستان وجود داشته و ده ها مسائل مهم و اساسی دیگر، تنها به کوشش و اهتمام کمیسیون حقوق بشر و شخص سیماسمر در افغانستان بوجود آمد و مطرح گردید.
با این حال، هرچند که افغانستان و ساختار سیاسی- قبیله ای حاکمیت سیاسی این کشور، به معنای درست هنوز آماده هضم بسیاری از ارزش های دموکراتیک و نوین جهانی نیستند؛ اما تلاش های پیگیر و مثمر رئیس سابق کمیسیون حقوق بشر، راه را برای آینده بهتر افغانستان از لحاظ حقوق بشری، هموارتر کرد. با این حال، هنوز اما افغانستان در آتش خشونت و جنگ و تعصب می سوزد و هنوز هم افکار عمومی مردم و بخصوص جنگ سالاران برای بنا کردن صلح و زندگی مسالمت آمیز و بدور از تعصب و خشونت، اماده نیست. بدتر از همه اینکه کارنامه دولت اشرف غنی طی چند سال اخیر، با موجی از ضعف ها و کاستی های بی شماری همراه بوده است: خشونت علیه خبرنگاران، سرکوب بی رحمانه موج های مردمی عدالتخواهی و جامعه مدنی، اعمال تبعیض و تعصبات قومی و ملیتی و... با درک چنین وضعیتی، اکنون رئیس جدید کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان چگونه می تواند حجم بزرگی از مشکلات فرا راه حقوق بشر در افغانستان را با شیوه های ثمربخش و قابل اطمینان حل نماید؟ آنهم در شرایطی که دولت اشرف غنی در مقابل رژیم بدنام طالبان، سر تسلیم فرود آورده و شماری از همکاران خارجی افغانستان نیز گزینه «مصالحه» با طالبان را پیش کشیده اند؟. اگر روند مصالحه با گروه طالبان، به نتیجه برسد، آیا طالبان حاضر خواهد شد تا به تمام ارزش های حقوق بشری نهفته در قوانین افغانستان احترام بگذارد؟ در حال حاضر، تنها پاسخ این است: آینده نگران کننده است.


۱۳۹۶ آذر ۱۱, شنبه

جفتِ چشمان غمگین که به زندگی خیره شده است



مهدی زرتشت/ کابل 2017

زندگی در کشورِ با نام کنونی «جمهوری اسلامی افغانستان» هرگز آسان نبوده است. کشوری که سال‏ ها درگیر جنگ و خشونت بوده، و امروز جز ویرانی و مشتی خاک، اثری از فرهنگ و تمدن، رفاه و امنیت و مهم تر از آن، امید به یک آینده روشن در آن دیده نمی‏ شود. کشوری که انسان‏ های بی‏ شماری را به ناچار از خود رانده است و جغرافیایی که در آن، انسان‏هایش زیر تلواری از سکوت و سیاهی، زندگی مشقت‏ باری را تجربه می‏ کنند. در این سرزمین، مرگ همچون سایه آدم‏ ها را دنبال می‏ کند و کلیت زندگی انسانی جز آه ستمدیدگان، ناله‏ ی مظلومان و اشک مستمندان، چیزی بیشتری نیست.
در کشوری که فقط یک شانس، صبح آدم‏ ها را به شب می‏ رساند و دست مرگ را از وجود آنها دور می‏ کند، نگاه‏ ها بیش از آنکه مسرور و امیدوارانه باشد، غمگین و افسرده است. در این میان، کودکانِ این سرزمین بیش از هر قشر و طبقه‏ ای، درگیر رنج و زحمت‏ اند- چنانکه حتا فرصت خودشناسی ندارند و رویاهای کودکانه آنها، زیر بار خردکننده زندگی، به شب تار و روزگار پرغباری فرو کاسته است. بی‏ شمار این جماعت محروم، در نبود هیچگونه قانون و فرهنگی که بتواند از حقوق آنها محافظت کند، به اشکال مختلف کار می‏ کنند، زحمت می‏ کشند و اکثراً بدون هیچ مرحمتی، آبلیله دست‏شان را به خانواده خود تقدیم می‏ کنند.
حکمت یک کودک نُه‏ ساله است. روزها در حول و حوش ناحیه سوم شهر کابل، در حال گشت‏زنی است. بار و بُنه او، فقط یک جفت کفش پاره و پوره، لباس مندرس و خاکی و یک کوله پشتی آبی رنگ است که زیر شعاغ آفتاب داغ و سوزان تابستان و پاییز و موج همیشگی گرد و خاک فاجعه‏ بار شهر، ریس ریس شده و رنگ و رویش را از دست داده است. این کوله پشتی، حامل اسباب مختصری است که روزانه، بطور معمول چند افغانی را در جیب فقیر او می‏ ریزد: یک جفت بُرس به رنگ سبز و سرخ، یک جفت قوطی رنگ سیاه و قهوه‏ ای و یک عدد جسم ملایم خشت‏ مانند که با آن، کفش‏ های مشتری‏ هایش را می‏ روبد. اما پشت سیمای آرام و چهره خسته‏ حال او، یک خیال قهرمانانه و یک انگیزه شجاعانه موج می‏ زند. وقتی از او می‏ پرسم که با این اسباب مختصر، می‏ تواند بطور متوسط روزانه مبلغ چند پولی کار کند، با تأنی پاسخ می‏ دهد: «حدوداً مبلغ صد افغانی».
حکمت نحیف، آرام و با اعتماد به‏ نفس است. به گفته خودش «نُه‏ ساله» است. این «نُه» سالگی در تلفظ کلماتی که به کار می‏ برد، کاملاً آشکار است: همچون کودکی که تازه دایره واژگان زبانی‏ اش را تکمیل کرده و زبانش هنوز نمی‏ تواند خیلی کلمات را به شکلی که درست است، ادا کند. ادب او با مخاطب و اراده استوار او برای زندگی، به هر مخاطبی فرصت این سوال را نمی‏ دهد که از خودش بپرسد، در درس و مکتب‏ اش موفق است یا نیست؟ با این حال من از او می‏ پرسم و پاسخ او این است: «صنف سوم درس می‏ خوانم. اول نمره صنف استم.»
حکمت پسر یک مرد میانسال است که با یک گاری زباله جمع‏-کن، با زندگی پنجه در پنجه است. یک برادر بزرگترش از خودش دارد که او نیز شغل حکمت را دارد. یک برادر دیگرش هم در یکی از انفجارهایی در شهر کابل، قربانی شده است و حکمت تنها می‏ تواند سنگ قبر او را تماشا کند. با این حال، حکمت نُه‏ ساله در کنار درس و مشق، بازوی یک پدر غریب‏کار است که ظاهراً زیر بار خسته‏ کننده زندگی، آرزوهایش برای یک زندگی ایدئال، فرسوده است.
کابل یک شهر افسرده و غمگین است؛ شهری که هنوز از ساده‏ ترین امکانات زندگی شهری محروم است، شهری که هنوز نظم زندگی شهری در آن دیده نمی‏ شود، شهری که لای کُپه‏ های مواّجِ دود و خاک و حجم وسیعی از بیکاری و فقر و بدتر از آن شهری که در کام مرگ و لحظه‏ های دمِ مرگ سقوط کرده است. چه بسا کودکان بی‏ شماری در این شهر زندگی می‏ کنند که زیر بارِ کارهای شاقه، شانه خم کرده‏ اند و فقر و فلاکت در جلوه‏ های فاجعه‏ باری، زندگی آنها را در خود فرو بلعیده است؛ حکمت اما یک قهرمان است. زیرا او در یک اقدام شجاعانه، روی پاهای نحیف خود ایستاده است. ادب و شجاعت او باعث شده است تا برخلاف شماری از کودکانی که دست به تکدی بلند کرده‏ اند و در نواحی مزدحم شهر، خودشان را به پاهای عابرین سنجاق می‏ کنند، اما او هم درس می‏ خواند و هم آبرومندانه کار می‏ کند. وقتی از او می‏ پرسم، دوست دارد در آینده در کدام رشته تحصیل کند و متخصص شود، لبخند آرامی بر لبان کبودش نقش می‏ بندد و پس از اندکی مکث، می‏ گوید: «پس از اینکه صنف دوازده‏ ام را تمام کردم، در دانشگاه کابل انجینری می‏ خوانم.» گرچه نگاه‏ ها و کلماتش مملو از شک و تردید است؛ اما او دوست دارد انجینر شود. شک و تردید نه به این دلیل که به تصمیم و انگیزه خودش اطمینان ندارد؛ بلکه بیشتر به این دلیل که کابل شهر مرگ است و تنها یک شانس است که می‏ تواند نفس زندگی را در وجود او نگه دارد. گویا او هر روز به برادر بزرگتر از خودش در فکر فرو می‏ رود که چگونه در لهیب آتش انفجار سوخت و جان عزیزش را از دست داد. در چنین حالتی، تنها یک امید و انگیزه شکست‏ ناپذیر است که می‏ تواند انسان‏ های این سرزمین را سرپا نگه دارد. برای کودکانی همچون حکمتِ نُه‏ ساله، صلح و یک آینده روشن، تنها یک رؤیا است. رؤیایی که از تهی هزار لایه فقر و فلاکت و از آنسوی آسمان دودخورده‏ ی کابل، همچون بارقه‏ ای از امید، خاکِ غم زندگی را از چشمان نافذ او می‏ روبد- همچنان که بُرس‏های او، خاک کفش‏های عابرین شهر را می‏روبد. اگر با کمی تأمل در مورد فیلم «رستگاری در شاوشینگ» از خودمان بپرسیم، چگونه می شود در بدترین حالت ممکن- در موقعیتی که هیچ امیدی برای زندگی نیست- بازهم مقاومت کرد، بدون شک، حکمت نه تنها الهامبخش است؛ بلکه او خود واژه «امید» است که زندگی را از خورجین مرگ، دزدی می‏ کند و سرودی از تلاش و ایستادگی را در گوش‏ های ما فریاد می‏ زند.    

۱۳۹۶ مرداد ۱۳, جمعه

دولتِ فتنه گر

مهدی زرتشت- هرات

مبالغه نکرده ایم اگر بگوییم که در هیچ برهه ای از تاریخ سیاسی این کشور- طوری که حالا- شاهد گسترش فساد، ضعف و ناکامی دولت، آشفتگی و سراسیمگی، فساد و کساد، خمود و جمود و این همه بی نظمی و جرم و جنایت در کشور نبوده ایم. وضعیت سردرگم کننده دولت وحدت ملی و همزمان رشد فساد و بیکاری و در عین حال تنش های سیاسی در میان مقام های سیاسی و دولتی، تأثیرات فاجعه باری را بر وضعیت عمومی و بخصوص زندگی شهروندان این کشور وارد آورده است. طوری که از فضای عمیقاً وخیم و آشفته فعلی چنین می شود استنباط کرد که فاصله میان دولت و ملت نه تنها افزایش بی سابقه ای به خود دیده، بلکه دولت و ملت رو در روی هم قرار گرفته اند. از جنبش های اعتراضی عدالت خواهی و نفی سیاست های تمامیت خواهانه دولت (جنبش تبسم، جنبش روشنایی، جنبش رستاخیز) تا خیزش های مردمی دیگر و تا کفن پوش های هرات؛ اما نکته مهم، برداشت و تفسیر خود نهاد دولت از جنبش های اعتراضی است. سرکوب های بی حساب این جنبش ها و خیزش ها در یک سال گذشته از سوی دولت و نیروهای امنیتی و به دنبال آن، اظهار نظرهای «چپن در قیچی» مقامات دولتی به شمول شخص رئیس جمهور علیه این جنبش ها و معترضان، بصورت صریح نشان می دهد که دولت نه تنها نفس و حقایق این اعتراض ها و جنبش ها را نادیده گرفته، بلکه به شدت در تلاش است تا با سرکوب و کشتن و خفه کردن و سبوتاژ کردن جنبش های عدالتخواهی مردمی، همه ی معترضان را افراد فتنه گر و آشوبگر معرفی کند.

ولی پیشامدها و حقایق اخیر ناشی از موضع گیری های نهاد دولت در مقابل جنبش های اعتراضی مردمی، عملاً نشان می دهد که دولت خود در پی خلق فتنه و دسیسه است. دولت به جای دادن پاسخ به اتهام هایی که علیه اش مطرح است و دولت به جای پاسخ به اعتراض و خواست های شهروندان، مدام در حال دسیسه چینی و فتنه است. بهترین شاهد مثال این ادعا، توطئه و فتنه درج شکایت خانواده های قربانی حادثه تروریستی دوم اسد بالای جنبش روشنایی در قلب شهر کابل است. اصولاً با کدام منطق می توان بر حقانیت این ادعا مهر تأیید گذاشت آنهم در وضعیتی که دولت هنوز جدی ترین سوالات جنبش روشنایی و کل مردم کشور مبنی بر عوامل حمله تروریستی بالای یکی از تأثیر گذار ترین جنبش عدالتخواهی (جنبش روشنایی) را نداده است؟ دولت چگونه می تواند درج شکایت خانواده های قربانی حادثه تروریستی دوم اسد را بزرگنمایی و تعقیب کند در حالی که خودش متهم اصلی راه اندازی حمله تروریستی دوم اسد است؟! که در آن، بیشتر صد تن جوانان و تحصیلکردگان نفله شدند و در میان آتش و جوی خون، جان های شان را از دست دادند! علاوه بر این، چطور

ممکن است درج این شکایت از سوی خانواده های قربانی  به یکی از نهادهای دولتی که دو روز قبل بر اساس یک تحقیق، خود بزرگترین عامل فساد و ترویج فساد نام گرفته بود (دادستانی کل افغانستان)، بدون همکاری و غرض دولت و شمار مقامات دولتی معلوم الحال سرکوبگر جنبش های مدنی و مردمی، صورت گرفته باشد؟! همه ی این واقعیت ها نشان می دهد که چشم دولت، تمام ماجراها و واقعیت ها را کژ می بیند و کژ تفسیر می دهد. و نیز معنای دیگر این کارهای دولت، خلق فتنه و دسیسه است. دولتی که مشارکت همه اقوام در دولت و تصمیم گیری های بزرگ ملی را فقط در انتخاب یک سمبول هزارگی، تاجیکی و اوزبیکی، خلاصه کرده است و اسم آن را عدالت اجتماعی و سیاست و دولت ملی گذاشته است.