حکایتی از شهروندان خسته از جنگ تا صلح دسترسیناپذیر
مهدی زرتشت
صلح و احساس امنیت از ضرورت های اولیه یک جامعه است. اگر امنیت و صلحی در میان نباشد، زندگی خود دچار آشوب و بحران می گردد. جامعه ای که در آن امنیت و صلح برقرار نیست، فاقد هر گونه و آسوده اندیشی است. با وجود صلح و امنیت است که رفاه نیز حاصل می گردد و اندکی از مشکلات یک جامعه رفع می گردد؛ با همه این، اما افغانستان از سالیان سال است که متأسفانه در آتش جنگ های داخلی، آشوب، عدم ثبات و امنیت و عدم صلح به سر می برد. شهروندان این کشور دیگر از جنگ و ناامنی به شدت خسته شده اند و اکنون برای زندگی نیاز به امنیت و صلح و برقراری ثبات دارند.
دامنه این ناامنی ها، و دوام خشونت و جنگ، روی روان فرد فرد شهروند غلبه کرده و ذهنیت آنها را تحت تأثیر قرار داده است. اگر امروز حرفی از صلح و امنیت به زبان می آید، مردم همه آرزوی آن را دارند. اما پس از سقوط دولت طالبان و حضور آمریکا در کنار جامعه جهانی در کشور و همین طور روی کار آمدن نظام با شعار دموکراسی و انتخابات و حق دخالت در تعیین سرنوشت سیاسی توسط خود شهروندان، مردم همه امیدوار به آینده بهتری برای خود شان بودند. مردم همه توقع داشتند جنگ خاتمه پیدا کند و صلح و ثبات به میان بیاید. از سویی، جامعه جهانی، دولت آمریکا و حکومت افغانستان نیز تلاش های خود را به کار بستند تا به صلح دست پیدا کنند. اینکه این تلاش ها چه اندازه جدی، صادقانه و راست بود، مسأله ای دیگر است و امروز هرکس دستکم نزد خودش حکمی و نظرسنجی در مورد آن دارد.
دوام سالها جنگ و دربدری، ناامنی و عدم ثبات، کشت و کشتار و خانه سوزی و خانه جنگی ها و هزاران نکبت دیگر، روان تمام شهروندان را صدمه جدی زد. به این خاطر البته طبیعی است که شهروندان چه از دولت آمریکا و متحدان بین المللی اش، از جامعه جهانی و چه از خود حکومت توقع جدی داشتند در قدم نخست ثبات سیاسی و امنیتی را در کشور برقرار کنند. ولی آنطور که به نظر می رسد، این آرزوی خوش شهروندان برآورده نشد بلکه طی چند سال اخیر، حتا بر میزان نومیدی و آشفتگی روانی آنها در صورت عدم ثبات، صلح و امنیت صدمه جدی تر از خود دید. این مسأله خود سبب شد شهروندان با گذشت هر روز از تداوم ناامنی و عدم ثبات و فقدان یک استراتیژی توسعه یی و رفاهی جهت بهبود جمعیت فقیر کشور، آزرده خاطر شدند و بیش از پیش امید شان را از کف دادند.
از زمان سقوط امارت اسلامی طالبان، طالبان و شورشیان مسلح نه تنها که دیگر محو نشدند، بلکه سایه سیاه و هولناک و وحشتبار آنها حتا بیش از زمان حاکمیت شان، بر جسم و روان همه شهروندان سنگینی انداخت. تصور می شود سقوط دولت طالبان، شروع یک حیات تازه و نوی برای شهروندان باشد، توقع می رفت جنگ و نا امنی از خاک کشور برچیده شود، توقع می رفت اندکی تغییر در زندگی فردی و اجتماعی شهروندان بوجود بیاید، توقع می رفت دیگرقانون جایگزین هرج و مرج بشود و... ولی همه این ها برآورده نشد.
امروز اگر از هر شهروندی در باره امیدو آرزوها و خوش بینی های او بپرسیم، با نیشخند تلخ و زهرناکی پاسخش گنگ و مبهم است. گویا همه مثل کسانی که سراسر امید شان را از دست داده و اکنون درون موج عظیمی از ناباوری و ناامیدی زندگی می کنند. شاید حق با آنها باشد. هر روز صفحات روزنامه ها، پر از گزارش های امنیتی است و خبرها نیز همه حکایت جنگ، ناامنی و انسان کشی و خشونت دارد، در سراسر کشور مردم نمی توانند با خیال راحت و خاطر آسوده به تحصیل، به کار و به حرفه شان بپردازند. هر روز آمار تازه ای از کشت و خون به گوش آنها می رسد، چه بدتر اینکه هر روز خبرهای تازه ای در باره کارهای تازه به خاطر صلح و تأمین امنیت و شعارهای عوام فریبانه را می شنوند. این همه تناقض، خود به خود باورهای آنان از ریشه ویران می کند، امید آنها برای آینده بهتر را به کلی ویران می کند. در دل آنها ناامیدی می کارد. مگر آیا شهروندان اساس یک ملت، دولت و نظامی سیاسی نیست؟! پس چطور می شود از کنار این مسأله به سادگی گذشت!
نا امنی های گسترده
در شماره های مکرر روزنامه ها، خبرهای ناخوشایندی از خشونت و کشتار در سراسر کشور است. یک سال پیش رئیس شورای عالی صلح در خانه اش با خیلی سادگی به قتل رسید. در تازه ترین موارد نیز رئیس شورای صلح ولایت کنر همراه با پسرش در یک حمله انتحاری ظرف چند روز گذشته به قتل رسید. همین طور، نا امنی های گسترده در نقاط مختلف کشور را بر همه این وقایع علاوه کنید. حمله مسلحانه گروه های شورشی و قتل مردمان ملکی، وقوع انتحار و انفجار و بی ثباتی های سیاسی را نیز بر آن علاوه کنید؛ تصور کنید با چنین وضعیتی، چطور می شود از آینده خوش بینانه ای حرف زد. در حالی که سخن از صلح و چگونگی برقراری آن سخن می رود، دستکم هر شهروندی نگرانی دیگری در خودش احساس می کند. آنها حق دارند فکر کنند و بدانند و نگذارند نباید این صلح و مصالحه ها به قیمت جان، مال و آرامش و آسایش آنها بدست بیاید هرچند که سالهااست آرامش و آسایش را از دست داده اند.
مقام شورای عالی صلح (رئیس شورای صلح ولایت کنر) نیز در حالی هدف حمله و ترور قرار می گیرد که قبل از این، دستکم دو مورد عمده ناامنی در دو ولایت فاریاب و ولایت بدخشان نیروهای امنیتی داخلی و خارجی مورد حمله مسلحانه طلبان و گروه های شورشی قرار گرفته بود و چندین کشته و زخمی بر جای گذاشته بود. هم اکنون نیز این روند ادامه دارد و ثبات و امنیت همچنان در وضعیت مشکوکی به سر می برد.
شعارهای برقراری صلح
آنگونه که عیان است، شورای عالی صلح که از مدت یکسال پیش تشکیل شده و در کنار سایر تلاش ها از سوی حکومت و نهادهای حقوق بشر و جامعه مدنی، تلاش های پیگیری را برای برقراری صلح انجام داد؛ اما هیچ دستآوردی نداشت. در رسانه ها و مطبوعات هر از گاهی فقط هیمن یک جمله گفته شد که «مصالحه با طالبان پیشرفت کرده است.» این در حالی است که طی چند ماه پیش، در ادامه این همه تلاش ها، دولت آمریکا نیز در کشور قطر دفتری برای طالبان باز کرد و اعلام کرد که طالبان آماده مذاکره با آمریکا و جامعه جهانی است. گرچه این اعلام با چون و چراهای زیادی در سطح داخلی و خارجی همراه بود و از جمله اینکه دولت افغانستان کاملاً در جریان قرار نداشت، اما مایه دلخوشی همه بود. در کنار آن، تلاش های منطقه و مذاکرات با سران کشورهای منطقه و دایر نمودن اجلاس ها بخاطر تأمین صلح و امنیت، نیز زیاد صورت گرفت.
اما به نظر می رسید مذاکرات طالبان را دولت آمریکا و صلح آنها با جامعه جهانی، کاری از پیش نبرد و نتیجه ای در پی نداشت. طی این مدت تنها گزارش های گنگی و سر بسته ای از این مذاکرات در خدمت رسانه گذاشته شد: «مذاکرات صلح با طالبان پیشرفت کرده است.»
در ادامه این کار، چندی پیش دفتر سخنگویی طالبان طی اعلامیه ای گفت که طالبان با عزم قاطع تصمصم دارد مذاکره با آمریکا را متوقف کند. از گوشه و کنارهای اعلامیه اینگونه پیدا بود که گویا در این مذاکرات نیز صداقت و جدیتی در کار نبوده و طرف، از این همه شعارگرایی خسته شده است.
همین طور اظهارات متناقض مقام های امنیتی آمریکا در مورد خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، تلاش مجدد برای ادامه عملیات های نظامی در نقاط مختلف کشور و از جمله اظهارات جان آلن فرمانده عمومی نیروهای ناتو در افغانستان طی چند روز گذشته منبی بر احتمال راه اندازی یک عملیات قوی نظامی در شرق افغانستان علیه طالبان مسلح از نمونه های برجسته تبلغیات های صلح و سرکوبی یا مذاکرات با گروه هایی است که همه روزه در گوشه و کنار کشور دست به خشونت می زنند و به صلح، امنیت و حیات شهروندان آسیب می رسانند.
گذشته از تمام جوانب قضایا، اما پیامدهای ناگوار این همه شعارگرایی و گنگ بودن اوضاع و ادامه خشونت ها با وجود این همه تلاش ها، بیشتر متوجه شهروندان است. شهروندان خسته از جنگ که برای احیای مجدد فرهنگ و زندگی و آرامش و امنیت خود، نیاز شدید به صلح و آرامی احساس می کنند. در حقیقت همین مسأله از یکسو باعث نومیدی و بی باوری شهروندان در راه تأمین صلح و امنیت و حتا نیروهای خارجی در کشور شده است و از سویی هم این مسأله بیشتر به فاصله دولت از ملت انجامیده است. پیامد این فاصله ها را کسی شاید نتواند به درستی متصور شود و پیش بینی کند. اما شاید همه از سیاست مداران تا کارگزاران سیاسی و دولت ها همه واقف اند که پایه یک دولت را ملت تشکیل می دهد. دوگانگی میان دولت و ملت می تواند صدمات جبران ناپذیری را برای دو طرف مقابل داشته باشد. طوری که اکنون دیده می شود با گذشت هر روز، بر میزان نا امیدی شهروندان از برقراری امنیت و صلح گرفته تا محو فساد گسترده اداری، تولید نود درصدی تریاک و هیروئین، مبارزه با جنایت های حقوق بشری و خشونت علیه زنان ... همه و همه افزوده است و شهروندان می روند تا همین طور امیدواری های شان را تقلیل دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر