نقدنامهای بر "شیعه طالیبانیزم"
دره زدن، با کدام منطقی سازگار است؟
مهدی زرتشت/ آلماتا
از دیر زمانیست که افغانستان به مرکز خشونت تبدیل شده است. سلسله واقعیاتی که بهخصوص در چند سال اخیر در گوشه گوشهی کشور رخ داده، همه نمایشها و صحنههای یکدست از شنیعترین و خشونتبارترین حوادث و رخدادها بوده است. آنچه چهرهی این رخدادها و حوادث را خشنتر و وحشتناکتر کرده است، قتل و آزار و نفی انسان در این سرزمین است. میزان کشتن، ترور، خودکشی، نفی، انواع تبعیض و انواع واقعیاتی از این قبیل، به سرحد نهایی خود رسیده، با گذشت زمان نه تنها کم نشده است؛ بلکه میرود همچنان گراف صعودیاش را طی کند؛ حجم و دامنه وسیع این همه خشونت و انسانستیزی و قوت فرهنگ قبیله سالاری- آنچه در تضاد آشکار با اصول و اساسات زندگی مسالمت آمیز و انسان دوستانه و باورهایی برابری خواهانه بر مبنای تساهل و تسامح می باشد- به اندازهای بوده است که اکنون تمام کشور را به کانون خشونت و انسان کشی و وحشیگری مبدل ساخته است. بر این اساس، کشور نه تنها آبرو و حیثیت و اعتبار خود را در برابر تمام کشورهای دنیا از دست داده، بلکه بدتر از آن آتش این همه، جان و مال، امنیت و آرامش، آسایش و خوشبختی و تمام سعادت را از زندگی این مردم ربوده است. عمق فجایع و بلایای ناشی از سیطرهی فرهنگ قبیله که منطق اش از خشونت، نفی و تبعیض فراتر نمیرود، به اندازهای است که خانهی آرزوها و آرمانهای انسانی انسانهای این سرزمین را ویران کرده است. بدیهی است که پشت این همه، عواملی نهفته است و مهم تر از همه، کسانی و نیروهای انسانییی که نه تنها در رفع این اشکال بزرگ گام بر نمی دارند؛ بلکه بر ادامه و شدت و حدت آن تأکید می ورزند و هر روز با به نمایش گذاشتن سکانسهای جدید از وحشتناکترین نمایشها، بر تمام خوشیها و زندگی آرمان انسانی، پا مینهند. شارعین جهل و خرافات، مبتکران فرهنگ خشونت، عاملین به کساد کشیدن فرهنگ انسانی، در هر زمان و هر شرایطی، در نبود یک سیستم سالم حکومتداری و مسألهی قانون و قضا، آزادانه کارهای شان را دنبال می کنند.
اما افغانستان کشوری که سالهای متمادی درگیر جنگ و خشونت و انسان کشی و خانه به دوشی بوده، شهرتاش بیشتر در یک بخش آشکار شده است: خشونت علیه زنان. افغانستان بزرگترین مرکز خشونت و تبعیض علیه زنان است. البته که دامنهی این همه خشونت با همیاری فرهنگ قبیلهسالار و زور پرور و خرد ستیز، جان و مال و امنیت و آسایش همه را گرفته است.
تازهترین مورد از وقوع خشونت و نمایش یک سکانس خندهآور و در عین حال خیلی تکان دهنده و وحشتبار، "دُره زدن" یک دختر شانزده ساله در شهرستان جاغوری است. پخش و نشر این خبر، برای هر انسان صاحب وجدان، تکان دهنده و آزار دهنده بود. شدت وحشت این عمل، روشنفکران جامعه- بخصوص جامعه هزاره- را چندان شوکه کرد که هرکس با ناباوری، کلمه "دُره" را چند بار در دهان شان تکرار کردند. قبل از این، کسی هرگز باور نمی کرد چنین اتفاق شنیع در جایی رخ بدهد که انسانهایش (جامعه هزاره) در جامعه افغانستانی الگوی آزادی و زندگی مدرن بر اساس و مبنای مسائل حقوق بشر، آزادی بیان، تساهل و تسامع و مدارا هستند؛ اما همانگونه که هویداست، این پیکره ای مجروح ولی در حالت گذار، در دست دژخیم، قهر و غضب عدهای اسیر است و مردم نمی توانند آشکارا به اشاعه فرهنگ مدارا و زندگی سالم و انسان دوستانه با تکیه بر معیارهای فرهنگ مدرن و امروزی، بپردازند. شماری همچون انگلهای مضر در پیکره این جامعه از زمانههای دور و درازی چسبیده، با شعارهای کذایی و استفاده از احساسات مذهبی مردم، ایدههای تنگنظرانه و جزم اندیشانه شان را بی دریغ نثار مردم می کنند.
دُره زدن دختر هشتاد ساله به اتهام "روابط نامشروع" با یک پسر جوان، و در مقابل اخذ "هشتاد هزار افغانی" از پسر و در مقابل آزادی او، با هیچ اصول و اساسات زندگی انسانی سازگار نیست. عاملین این کار، با استفاده از غیبت و عدم حضور نهادهای حقوق بشری و عدم موجودیت قانون و قضا، همان اتفاقات شنیع طالبانی را تکرار کردند که در گوشه گوشهی کشور رخ داده و تصاویر و ویدیوهایش، تمام مردم دنیا را وحشتزده کرده است. عمق این فاجعه و رخداد شنیع کمتر از تیرباران کردن "نجیبه" به دست طالبان در ولایت پروان نیست. عمق این خشونت و نمایش وحشیانه عاملین این قضیه، کمتر از "داستان سحرگل" و "شکلیلا" نیست. عمق این فاجعه و اتفاق ضد انسانی، کمتر از داستان قتل و به کار بستن خشونت و نمایش فرهنگ قبیله سالارانه در گوشه گوشهی کشور نیست که وجدان همهی آنچه انسان است، را آزرده ساخته است.
جامعهی هزاره سالها از خشونت بیزاری جسته و همیشه طرفداریاش را از تحقق زندگی مسالمت آمیز بر منبای قانون، نظم، عدالت، فرهنگ تساهل و تسامح، احترام و رعایت و حراست از حقوق بشر، احترام به همه فرهنگها و باورها و اعتقادات و تمام فرهنگ جوامع بشری به مفهوم پلورالیستی کلمه و مهمتر از همه طرفداری و اعتقاد و پایبندی به فرهنگ زندگی مدرن و امروزی و رعایت آزادی بیان و آزادی فردی، اعلام کرده است (چیزی که در تاریخ سه قرن اخیر از صحنه های زندگی مردم افغانستان غیب شده) و در سطح عمل نیز نشان داده است؛ اما با تأسف که اتفاقات ناشایست و خجالتآور نظیر دُره زدن دختر شانزده ساله به اتهام روابط نامشروع با یک پسر جوان آنهم در انظار عمومی در شهرستان جاغوری، لکهی بزرگ و پاک نشدنی برای همه مردم است.
اکنون وظیفه ملت صلحدوست و طرفدار فرهنگ انسانی بر معیار و اصول انسان دوستی هزاره است تا به عدهای کهنه اندیشان، جزم اندیشان، افراد متعصب و متحجر که همه سعی در محدود سازی آزادی بیان، آزادی فردی، فرهنگ انسانی بر مبنای تساهل و تسامح دارند، اجازه ندهند دست به چنین کارهایی بزنند. دره زدن به اتهام روابط نامشروع، وظیفه آخوندها و ملاها و افرادی از قماش آنها نیست که سالهای متمادی، ادای اربابان مذهب قرون وسطی (عصر جزم اندیشی دینی) اروپا متمدن را از خود در آورده اند و همیشه سعی داشته اند بر خلاف جریان طبیعی زندگی، جلو پیشرفت و تغییر افکار و باورها را بگیرند. ملت سرفراز و صلح دوست و تمدن پرور هزاره نباید اجازه بدهند عده ای، با استفاده از احساسات مردم و سوء استفاده از آموزه های دینی و مذهبی، دست به عقده گشایی بزنند و با به نمایش گذاشتن خشنترین صحنه (دره زدن دختر شانزده ساله در انظار عمومی) آبرو و حیثیت و اعتبار آنها را نزد تمام مردم دنیا خدشه دار کنند و از بین ببرند.
مردم صلح دوست هزاره امروز دیگر آگاه شدهاند که خود میتوانند سرنوشت خود را تعیین کنند، دیگر همه میدانند چگونه باید فرهنگ خود را بازسازی کنند و چگونه اصول و معیار زندگی انسانی را در رفتار فردی و اجتماعی شان نهادینه کنند. در مسیر این آرمان بزرگ و انسانی، نباید به اربابان مذهب اجازه بدهند تا ایدهها و افکار عقدهمندانه و به دور از انسانیت و فرهنگ خود را به نمایش بگذارند. دین اسلام نیز قرائتپذیر است و با اصول و معیار زندگی مدرن سر سازش دارد. هرگونه قرائت قرون وسطایی از دین و مذهب، نه تنها درد این جامعه را دوا نمی کند، بلکه بر مشکلات و مصائب این جامعه نیز میافزاید؛ اما همین آخوندها و ملاهای که دست به چنین اعمالی میزنند، میخواهند به همهی مردم دنیا ثابت کنند، دین و آیین شان با زندگی مدرن بر مبنای فرهنگ تساهل و تسامح و مسأله کثرت گرایی سر سازگاری ندارد.
در اخیر، مردم، دانشجویان، قشر تحصیلکرده و روشنفکر جامعهی هزاره، بیزاری اش را از سیطره فرهنگ قبیله سالار با قرائت کهنه و پوسیده و ظهور شیعه طالیبانیزم، ابراز میدارد. قشر روشنفکر جامعهی هزاره این عمل وقیحانه، شنیع و ضد انسانی را تقبیح کرده، از سازمان جهانی حقوق بشر، نهادهای حقوق بشری و جامعهی مدنی و همینطور از حکومت افغانستان میخواهد کسانی را که به اشاعه تبعیضهای جنسیتی، محدود سازی آزادی بیان و آزادی فردی، قرائت طالبانی و متحجرانه از مسائل دین و مذهب و سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم سود میجویند، مورد پیگرد قرار دهد. همچنین، قشر روشنفکر و تحصیلکرده جامعه هزاره، با ابراز همدردی و برادری با همهی ملیتهای کشور، دُره زدن دختر شانزده ساله در منطقه هزاره نشین را محکوم کرده و آن را کار عدهی انگشتشمار کسانی میداند که وظیفهی شان اشاعه خشونت، سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم، بیزاری از فرهنگ همزیستی مسالمت آمیز، بیزاری از فرهنگ تساهل و تسامح است. اکنون وظیفه هر فرد آگاه و روشنفکر این وطن درد کشیده است تا با قدمهای متین و استوار، آگاهانه و خردمندانه، در جهت اشاعه فرهنگ انسانی و استقرار صلح، برابری، امنیت و عدالت در این کشور بکوشند، به هیچ گروه متعصبی اجازه ندهند جوانی را به اتهام، تیرباران کنند، دره بزنند و مهم تر از همه، بر مسأله تبعیض و ستم علیه زنان نقطه پایان بگذارند، آزادی را تقویت کنند و فرهنگ و نظم و قانون ملل متمدن قرن 21 را الگوی زندگی شان قرار دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر